کودکانه های دخترم و مادرانه های من

ساخت وبلاگ

سلام

من نمیدونم این ماساژور چی داره که اینقدر ازش می ترسیاسترس نزدیک به یه ماهه پیش وقتی که داشتم وسایل پذیرایی رو مرتب می کردم واسه جشن تولدت ؛ شب موقع خوابیدن از شدت درد کمرم اصلا خوابم نمی برد نگران بابایی زحمت کشیدو با دستگاه ماساژور کمرمو ماساژ داد اون شب دیگه از فرط خستگی یادم رفت بذارمش توی کمد تا صبح که شما بیدار شدی و ماسآژورو در حالیکه داشتم کمرمو ماساژ می دادم دیدی وای همچین زدی زیر گریه گریهکه نگو و می خواستی که از جلوی چشمت دورش کنم قوربونت برم ، منم همینکارو کردم و دیگه نیوردمش جلوی دیدت ... تا امروز که بعد از مدتی از کمد آوردم و خواستم واسه یادگاری از این ماساژور باهات عکس بگیرم عینک که وقتی بزرگ شدی ببینی ازش می ترسیدی و اصلا چیز ترسناکی نبوده چشمکاما بازم تا دیدیش زدی زیر گریه و همچنان ازش می ترسی ناراحتمتفکر

چند وقت ِ پیش نشسته بودم پای کام و مثه همیشه اومدی پیشم نشستی دستتم چند تا دونه تخمه بود یکیشو به منم دادی و منم خوردمش بعد ازم پرسیدی مامان تخمه رو چیکار کردی منم گفتم : دخترم خوردمش شما یکمی بهم نیگاه کردی و گفتی : نوش جونتمژه آی اون تخمه ایی که خورده بودم بهم چسبید که نگو ماچ

هفته ی پیش خیلی تو خونه حوصله ام سر رفته بود هرچند ساعت یه چیزی می خوردم یه دفعه کیک یه بارشم آبمیوه و در آخر سر شکلات صبحونه رو از یخچال برداشتمو آوردم که با هم بخوریمنیشخند وقتی شکلات تموم شد من در حالیکه داشتم فیل به قول گفتن ِ شما می دیدم بهم گفتی : ماسالا ترکیدینیشخند قوربونت برم که حواست به همه چیز هست ؛ هنوزم وقتی یه چیزی زیاد از حدش می خوری میگی : مامان ترکیدم از خود راضی

از اونجایی که همیشه پیشمی و پیش نیومده بود که صداتو از پشت تلفن بشنوم ... فک کنم نزدیک به 3 هفته پیش بود که رفتی خونه ی همسایه و یکمی که گذشت زنگ زدم که ببینم چیکار می کنی شلوغی نکردی گوشی رو شما برداشتی و گفتی الو ...خیال باطل وای اینقدر ذوق کردم صداتو شنیدم خیلی خوشگل بود صدات خیلیییییییقلب هنوز صدای اون شب توی گوشمه الان افسوس می خورم چرا روز و تاریخشو یادداشت نکردم صدای دلنوازتو خیلی دوست دارم دخترم ماچ

شب که موقع خواب می رسه خیلی شیطونی می کنی چند شب پیش دیر وقت بود و هر کاری می کردم خوابت نمی برد

بابایی:ریحان میگم لولو بیاد بخورتتا ریحان : بگو بیاد شداش بزن از خود راضینیشخند

فدات بشم که الان دو هفته ایی میشه که اگه یه جایی از صورتت کثیف باشه و بهت میگم برو تو آینه نگاه کن صورتت کثیف شده کاملا تشخیص میدی و دیگه مثه قبل فقط خیره نمیشی و خودتو نیگاه کنی مژه

اینم بدون شرح ریحانه جونم با ماساژور !!!!

ماساژور

پ.ن1: 14 دی تولد یکی از دوستای خوب وبلاگیمون بود که من به دلیل اینکه مهمون سر زده برام اومد اون روز اصلا نتونستم بشینم پای نت و نتونستم که توی این روز خاص تولد کوروش جونم تبریک بگم ؛ تولدت مبارک کوروش عزیزم ایشالا 120 ساله شی خاله جون ماچ

اینم کادوی مجازی من و ریحان عسلی به کوروش و مامی قلب

گل

١٦ /دی/٩١

 

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 386 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1391 ساعت: 14:30

سلام

هنوز بادکنک های روز تولدتو از روی سقف بر نداشتمعینک چون یه دفعه که بغلم بودی به صورت ایستاده روی شونه هام نگه داشتم تا بهشون دست بزنی یه بارم که خسته شدم همینطور که دست می زدی و باهاشون بازی می کردی داشتم شما رو می آوردم پایین شما هم با سرت به بادکنک ها زدی از اون روز خیلی دوست داشتی که طوری بغلت کنم که یه سری به بادکنک ها بزنی منم هرچند بار در روز بغلت می کردم تا اینکارو بکنی

گذشت تا دو روز پیش دیدم عروسکتو گرفتی و داری سرشو میزنی توی بادکنک هایی که از آباژور آویزون کرده بودم از خود راضی اینقدر خندیدم به این کارت که نگو آخه خیلی بامزه تلاش می کردی که سر خرسیت بخوره توی بادکنک

ریحان عسلی

الان که نشستم پای کام در حالی که موهاتو باز کردی و دستتو داری از توی موهات رد می کنی چشمکبهم میگی : سشوار بده موهام سشوار بکشم ای قرتی از حالا ؛ خیلی هم به آینه علاقه داری تا موهاتو شونه می زنم و گیره سر می زنم زودی میری جلو آینه و میگی : ببین چقدر خوشگل شدمقلب یه وقتاییم به سشوار میگی: سشبار

وقتی می خوایم بریم بیرون کافیه که ببینی من دارم میرم سمت دراور وسایل آرایشم هنوز من کاری نکردم از قبلش میگی: واسم لب بزن (رژ لب ) خب لبتو می زنم هنوز برنگشتم به طرف کیف وسایل آرایشیم میگی: چشمم بزن مژه(یعنی سایه پشت چشم ) وای که دلم می خواد قورتت بدم خانم کوچولو بغل

الهی قوربونت برم که وقتی می خوای در مورد خودت حرف بزنی از ضمیر سوم شخص استفاده می کنی

مامان: من خوابم میآد ریحان : خوابت میآد مامان : بله ریحان: منم خوابت میآدنیشخند

کلیپس موهای منو زدی به موهات از اونجایی که کلیپس واسه موهات بزرگه از سرت افتاده بهم میگی : موهامو بده نیشخند

از وقتی هوا خیلی سرد شده من بیشتر توی آشپزخونه که سرامیک ِ (علیرغم اینکه موکت کردم بازم سرده ) دمپایی می پوشم حالا شما هم کارت شده پوشیدن دمپایی من یه وقتاییم که می شینم روی مبل با دمپایی هستم؛ دیشب نشستی رو مبل دمپایی ها هم پایین بودن بهم میگی : مامان پاهامو بده بپوشمنیشخند

چند روز پیش توی آشپزخونه بودم داشتم وسایل شامو آماده می کردم هی وسایلارو از این کابینت و از اون کابینت بر می ذاشتم شما هم یه گوشه ایستاده بودی و فقط رو فرشی هامو نیگاه می کردی من انتظار هر حرفی رو داشتم الا این حرفت ...

یه دفعه در حالیکه منم مشغول کار کردن بودم گفتی : مامان چقد تمپایی هات خوشگله وای یه جوری نیگاه می کردی و گفتی که انگاری قند تو دلت آب شده بود فدات بشم منقلب اون موقع بود که بغلت کرمو بوس بارونت کردم ریحانه ی بهشتیم بغلماچ

رو فرشی هام ! این روفرشی هارو خاله ستاره بهم کادو داده قلب

ریحان عسلی

چند شب پیش پوار بینی ات رو از روی اوپن برداشته بودی منم می خواستم فین بینیتو بگیرم میگم : ریحانه پوارو بده در جوابم میگی : نمیدم مال ِ مردم ِتعجببابایی گوشی هایی که میآره خونه واسه تست وقتی می خوای ازش بگیری در جوابت اینو شنیدی حالا نیم وجبی این حرفو به من تحویل دادی چشمک

دارم فیلم می بینم شما هم نشستی پیشم بازیگر فیلم داره با چاقو روی درخت میزنه برگشتی منو نیگاه می کنی میگی: دست نزن تاقو خطرناک ِ دستت اوف میشه خیال باطل... به چاقو میگی : تاقو

تو نخ فیلمم صورتمو بر می گردونی میگی: داری فیل می بینی میگه نه دخترم فیلم می بینم میگی: نه فیل اونجاست ( اشاره به مجسمه ی فیلی که روی میز گرد گذاشتم می کنی میگی فیل اونجاست )
به پروانه میگی : پَبانه ! به یواشم میگی: دَباش

النگوات تو دستته میگم چه صدایی میده میگی: دیلینگ دیلینگنیشخند

پ.ن1: تاریخ پست : ٩١/١٠/١٣

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 384 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت: 22:59

سلام

چند هفته پیش که رفته بودیم خونه ی عمو عبدالله اونجا عطیه و مامانش آهنگ گذاشتن و حرکات موزون انجام می دادن شما هم خیلی خوشت اومده بود و کلی باهاشون حرکات موزون انجام دادی و حسابی خوش گذروندیمژه حالا از اون موقع تا الان همش از من می خوای که نانای برات بذارم تا شروع به حرکات موزون کنی ، یه وقتایی حسنی رو از روی فلش برات می ذارم تا نیگاه کنی چند تا از فیلم های عقد خاله سودی هم در ادامه اش هست ، همیشه وقتی می دیدی می گفتی : خاله شودی اما الان میگی : خاله شودی بذار نانای کنم از خود راضی

خیلی بهم گیر میدی واسه نانای منم فیلم عروسی خاله سودی رو کنارشون گذاشتم تا پشت سر هم باشن حالا نانای دیدنت کنار رفته نانای کردنت شروع شده عینک اونم چه جوری باید منم پیشت باشم وقتی نشستم میگی : دستتو بده به من پاسو بیا برخشیم چشمک

دیروز وقتی برات فیلمشو گذاشتم نشسته بودم اصلا حالم نداشتم (تو پی نوشت می گم چرا ناراحت) اومدی دستمو گرفتی میگی : مامان پاسو منو برخشون تعجب

دیگه با همه ی بی حالیم بلند شدم بغلت کردم و می چرخوندمت یه بارش خودتو خیلی خم کردی سرت رفت به سمت پایین منم واسه برقراری تعادلت شما رو از کمرت گرفتم بعد که بلند شدی به حالت اولیه ات قرار گرفتی گفتی : ای وای ای وای همراه با نفس زدن نیشخند

پ.ن1: پریشب بد جوری بی خوابی به سرم زده بودی تا 4 صبح بیدار بودم وقتیم که چشمام خسته شد که بخوابم شما بیدار شدی و ناله می کردی و فقط می خواستی تو بغلم بخوابی ؛ یکی دو بار بیدار شدم و تو بغل خوابوندمت و وقتی خوابت سنگین میشد می ذاشتم سر جات تا ساعت 8 که دوتایی با صدای سشوار کشیدن بابایی بیدار شدیم من که گیچ گیچ بودمهیپنوتیزم اما شما ماشالا پر انرژِی حتی بعد از رفتن بابایی من اومدم سر جام که بخوابم اما شما تازه اول بازیت بود اون روز مجبور شدم تا شب بی خوابی رو تحمل کنم و موقع خواب شما رو سپردم به بابایی که باباش ریحانه رو بگیر که من گیچ گیچمخمیازه شبم با ناله هات بیدار می شدم اما اصلا نمی اومدی تو بغلم و می خواستی بری تو بغل بابایی بخوابی چه بهتراز خود راضی منم از خدا خواسته می دیدم پیش بابا هستی می گرفتم می خوابیدم آی خواب دیشب بهم چسبید مژه الان بابایی که شب مجبور شده از خواب چند بار بیدار بشه و شما رو تو بغلش بخوابونه خسته ست و خوابیده ولی من الان سر حال و بیدارم لبخند بهش میگم ببین یه شب اومدی مادری کردیااااااااا چشمک

اینم ریحانه جونم قبل از رفتن به خونه ی عمو عبدالله

ریحان عسلی

بعدا نوشت 1: این جریان یه شب بیدار بودن بابایی همانا و جار زدن به همه کس همانا خلاصه که یه شب فقط یه شب شما رو نگه داشتا

بعدا نوشت 2: از این به بعد تاریخ و زمان آپ پستو برات می نویسم

11 / دی / 91 زمان 10:28 قبل از ظهر

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 360 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1391 ساعت: 10:53

سلام

دیشب موقع خوابیدن یه بار من یه دفعه هم بابایی از شما خواستیم که بیای بخوابی اما شما مشغول بازی کردن بودی و نیومدی که بخوابی دیگه من و بابایی از کارای روزمره مون شروع کردیم به حرف زدن یکمی که گذشت و اومدی پیشمون میگی : پس کی می خوابیم متفکر

شطونی کردی بابایی ازت می خواد که بگی : قول میدم که اذیت نکنم اونوقت شما تکرار می کنی: قول نمیدم فضولی می کنم از خود راضینیشخند

رو پاهام گذاشتمت تا کم کم خوابت بگیره یواشکی یه چیزی میگی میگم چی میگی ریحان دوباره تکرار میکنی دوباره می پرسم یعنی چی آخرسر که دیدی من متوجه حرفت نمیشم بهم میگی : یعنی چی ... یعنی اینکه نمی خوابم مژهنیشخند

وقتی خیلی شیطنت هات گل میکنه و ازت می خوام که تموم کنی بر می گردی بهم میگی : ریحان دختر خوبیه یا وقتی ازت می خوام که کار اشتباهی رو دوباره تکرار نکنی بهم میگی: دختر خوبی باش دیگه عینک

چند روز پیش خیلی خوابم می اومد اومدم کنار بخاری خوابیدم که مثلا یه چرتی بزنم مگه گذاشتی اومدی گفتی : مامان بهم پُتِکال بده ( قبلنا به پرتقال می گفتی پَرتَلاق)

دیروز صبحم مثلا روز جمعه بود زودتر از همه بیدار شدیو اومدی بالا سرم در حالیکه دستمال کاغذی دستت ِ میگی: بذار فینتو بگیرماز خود راضی آخه دختر من اول صبحی اونم تو خواب فینم از کجا بود نیشخند

عطسه و آروغتم از هم دیگه تشخیص میدی و وقتی آروغ یا عطسه می زنی اول میگی چی بود بعد اعلام میکنی که چیکار کردی خیال باطل

تازه یه چند شب بود که راحت می خوابیدی الان دو شب ِ که آبریزش داری و شبها اصلا نمی تونی بخوابی دیشب تا 1.5 شب بیدار بودی منم تا خوابیدم 2 شده ساعت 5:30 صبح بیدار شدی و نخوابیدی تا 7 دوباره ساعت 10 بیدار شدی که بیا بریم بشوریمش میگم چی شده بینی تو نشون میدی که مایع مخاطی بینی ات نیشخند خشک شده و دوست نداشتی بعد اومدم که رو پاهام بندازم نخواستی و فقط تو بغلم می خواستی که بخوابی خلاصه که اندازه ی یه سال نوری خسته و کمبود خواب دارم خمیازه

پ.ن 1: دیشب اومدم بهت دارو بدم واسه اولین بار جلوی دهنتو گرفتی و نمی ذاشتی خیلی خنده دار شده بودی فدات بشم که منم مجبور شدم با هزار ترفند آخرش بهت بدم تا بخوری ماچ

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 362 تاريخ : شنبه 9 دی 1391 ساعت: 11:59

سلام

چند هفته ی پیش که رفته بودیم مهمونی یکی از کفشاتو که خیلی خوشگله و امسال تابستون مادر جونی ( مامان خودم ) برات خریده بود مژهرو نگه داشتم تا وقتی میریم مهمونی روی فرش بتونی بپوشی و با تیپی که زده بودی خیلی بهت می اومد ( سارافون قهوه ایی - جوراب شلواری قهوه ایی - پالتو پلنگی با کفشی که الان عکسشو می ذارم ) یه بار که از جلوی زن عمو هات رد شدی همگی متفق القول گفتن از همه ی کفشاش این یکی خیلی خوشگله و اونی که زهرا دختر عمه جونت برات خریده بود متفکر از اون شب این فکر به ذهنم رسید که کفشایی که تا حالا برات خریدمو پوشیدی رو عکسشون برات بذارم تا واست یادگاری بمونه ماچ

اینا پا پوشهاتن از نوازدی تا 6 ماهگی چشمک

پاپوش های ریحان عسلی

کفش های تابستونیت عزیزم اینیم که تک عکسشو گذاشتم بخاطر مدل پاشنه شه که اگه یه وقت بهر دلیلی نتونستنم برات نگه دارم از همینجا بتونی مدلشو ببینی ؛ این کفشیه که تو شب عروسی خاله سودی با لباس عروست پوشیدی نازنینم قلب

کفشی که شب عروسی خاله سودی پات کردی کفش های تابستونی ریحان عسلی

کفش های اسپورتت

کفش های اسپورت ریحان عسلی

کفش سفید از بالا سمت چپ که اصلا نپوشیدی یعنی فقط یه بار اونم وقتی می رفتیم واسه اولین بار مامان ثنا و ثمینو می دیدیم که قبلش از بس با اون چسبش بازی کرده بودی دیگه روی هم نمی چسبیدن حتی همون شب هم از پات افتاد و یه خانومی آورد برام دادش نیشخند کناریشم این سری واست با یکی از لباسای دیگه ایی که تو عروسی خاله سودی می پوشیدی خریدم

پایینی از سمت چپ همین کفشیه که همگی خوششون اومده کناریشم اونیه که دختر عمه ات برات خریده بودعینک

کفش های مجلسی ریحان عسلی

اینم پوت هات هستن البته از خرید پارسال ؛ امسال هنوز وقت نکردم برم برات بخرم چشمک

پوتین های ریحان عسلی

پ.ن1:دوستان عزیزم شما هم اگه دوست داشتید انتخاب کنید از کدوم کفش های ریحان بیشتر خوشتون اومده ؟ چشمک

پ.ن2: کیا به نی نی وبلاگ تلگراف زدن واسه رمز دار کردن فقط ادامه ی مطلب راستشو بگیدااااا از خود راضی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 373 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1391 ساعت: 18:17

مطلب مورد نظر رمزدارد .
لطفا رمزعبورمربوط به مطلب را وارد کرده،دکمه تایید را کلیک کنید .
کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 352 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1391 ساعت: 14:34

سلام

الان تقریبا حدود یه ماهی میشه که از شیر گرفتمت خداروشکر هم شما هم من خوب باهاش کنار اومدیم چیزی که الان دغدغه ی فکرم شده از پمپرز گرفتنتِ که خیلی حساسم که اگه باز بذارمت جیش کردی فرشا نجس میشه و تو این زمستون سرد من چیکار کنم متفکر و واسه شبها که 360 درجه در حرکتی چیکار کنمناراحت اول باید خودمو قوی کنم بعد رو شما کار کنم الان میریم دستشویی ولی وقتی کارتو انجام دادی البته یکی دو بار جیشتو کردی ولی بازم فراموش می کنی که نگه داری تقصیریم نداری چون پوشکی و خیالته راحته ؛ چند وقت پیشم از پمپرزهای ایرانی بی کیفیت استفاده کردم تا خیس می شدی بدت می اومد و دوست داشتی که زود لباستو عوض کنم از یه طرفم اطرافیان همه میگن الان نگیر بذار یکمی هوا گرمتر بشه موندم چیکار کنم متفکر

فدات بشم که یه بار که بردمت دستشویی ( البته الان می برمت توی حموم ) که جیشتو کنی خیلی منتظر شدیم جیشت نمی اومد بهم گفتی نمیآد منم گفتم اشکال نداره الان میآد ؛ الان هر وقت میریم تا یکمی طول می کشه با قیافه ی حق به جانب میگی : اشکال نداره الان میآد نیشخند

یه چیز دیگه هم که خیلی منو کلافه کرده اینه که حدود یه هفته میشه که خیلی بد خواب شدی و موقع خوابیدنت باید حتما تو بغلم باشی و منم باید بایستمو شما رو تو بغل بگیرم تا بخوابی و نصفه شبم که بیدار میشی همینه برنامه ات اصلا دوست نداری که رو پا بخوابونمت و حتی به حالت خوابیده هم حاضر نیستی تو بغلم باشی و کلی منو کلافه کردیکلافه دیشب که دیگه نور علی نور این جریان بود منم گیچ خواب بودم نشستم شمارو تو بغلم خوابوندمت اومدم که بذارمت سر جات دوباره از خواب بیدار شدی نه یه مرتبه بلکه 3_4 بار این قضیه تکرار شد آخر سر گفتم نمی خواد اینجوری بخوابی بیا رو پاهام بخواب قهر کردی و زدی زیر گریه نصفه شبی دیگه از ترس اینکه الان همسایه پایینی بیدار نشه باز گرفتمت تو بغلم و بازم همون قضیه تکرار شد آخر سر رفتم آبمیوه ریختم تو شیشه ات و با خوردن آبمیوه مشغول شدی تا بالاخره خوابت برد وای که چه شبی بود دیشباوه آخ

چند وقته پیش بعد از اینکه از خواب بعدازظهرت بیدار شدی اومدی تو اتاق پیشم ازم خواستی که دوباره ببرمت و بخوابونمت ساعتو نیگاه کردم دیدم 7 عصر ِ و از اونجای که مطمئن بودم دیگه نمی خوابی گفتم نه مامانی بیا پیشم تی وی ببینیم وای همچین زدی زیر گریه گریهکه نگو دستتو گرفتمو بغلت کردم بهت گفتم ببین گریه کردی اشکات در اومد بریم صورتتو بشوریمچشمک حالا از اون روز هروقت گریه می کنی و اشکات سرازیر میشن میگی : ببین چیکار کردی اشکام در اومد نیشخند

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 354 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1391 ساعت: 17:59

مطلب مورد نظر رمزدارد .
لطفا رمزعبورمربوط به مطلب را وارد کرده،دکمه تایید را کلیک کنید .
کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 369 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1391 ساعت: 14:34

سلام

خداروشکر که بعد از 2 شب تبت قطع شده وای که چه بد گذشتاوه مخصوصا شباش همش گریه و لجبازی می کردی دیشب که نمی ذاشتی حتی بهت دست بزنمآخ و همش گریه می کردی خدا کنه امشب خوب بخوابی

دیروز نذاشتم ظهر بخوابی که شب زودتر بخوابونمت امروزم تا الان خیلی مقاومت کردی تا اینکه از تخت افتادی و تو بغل اومدنم همانا و خوابیدن خواب همانا هر کاری کردم که نخوابی نشد که نشد خدا کنه شب اذیت نکنی خیلی کمبود خواب دارم عصری اومدم کنار بخاری خوابیدم و خواستم چرت بزنم نذاشتی از دیروز 25 آذر 91 شهر ما هم اولین برف پاییزیش به زمین نشست هورا و شهرو سفید پوش کرد هوا هم خیلی خیلی سرد شده دیدم نمی ذاری بخوابم و شلوغی میکنی لباساتو تنت کردم و رفتیم تو حیاط که یکمی برف بازی کنیم دیدم پسرای همسایه برفو پارو کردن ناراحتو کنار باغچه جمع کردن دیگه چنگی به دل نمیزد با برف پارو شده بازی کنیاز خود راضی ولی شما دوست داشتیو با پاهات هی می رفتی تو برف ماچ

تقریبا دو ماهه پیش بود که داشتم موزیک ویدئو بو سردمه ی گروه تیک تاک از تی وی ( البته از طریق فلش ) نیگاه می کردم چون ویدئوش خیلی رنگ رنگیه شما هم خوشت می اومدو میخ کوب می شدی تا چند روزِ ِ پیش یه دفعه اومدی پیشم میگی: بوووو ( لباتو همچین می لرزونی نیشخند) سردمه کاپشنم کو منم ماتو مبهوت که چی میگی تا یه چند ساعت بعدش تازه فهمیدم منظورت این آهنگه ای شیطون قوربونت برم

ریحان عسلی

فدای حرف زدنت که به بشقاب میگی:اَسکاب به هواپیما هم اوایل می گفتی : هَوَمای اما حالا درستشو میگی

*************************************************

پ.ن1: دوستان خوب نی نی وبلاگی یه خواهش ازتون دارم و اونم اینه که اگه امکان داره براتون همین الان که نه البته بعد از خوندن پستم و گذاشتن کامنتتون نیشخندبه مدیریت تلگراف بزنید و بخواید که فقط ادامه ی مطلب رو برامون رمز دار کنه من خیلی وقته که این خلاء رو احساس می کنم البته خودم تلگراف زدم و حتی به عنوان پرسش و پاسخ سوالمو مطرح کردم اما نی نی وبلاگ تاییدش نکردو به قسمت مدیریت خودش انتقال داده تا رسیدگی بشه

همیشه میگن یه دست صدا نداره حالا اگر شما هم این نیاز رو واسه خودتون احساس می کنید لطفا این پیام رو به دوستانتون گسترش بدید تا هرچه زودتر نی نی وبلاگ اقدام کنه ... ممنونم ماچ

پ.2: لی لی حوضک خوندنت خیلی باحاله، دستمو می گیری مثه فالگیرا نیشخند تو چشمام نیگاه میکنی و با انگشت اشاره ات یه دور می زنی کف دستم و بعدش انگشت کوچیکمو جمع میکنی و میگی : این افتاد تو چار از خود راضیعینک انگشت بعدی رو می بندی میگی: این خوردش و با ادامه ی شعر همین انگشتم سومی و چهارمی رو هم می بندی و به انگشت شصتم که میرسی میگی : این کله گنده خوردشششش مژه

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 394 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1391 ساعت: 23:38

سلام

نمیدونم چه حکمتیه که هر سال درست یا روز تولدت یا چند روز بعدش باید مریض بشی و فقط تب کنی پارسال درست چند روز قبل از روز تولدت تب داشتی تا یه روز بعد از تولدت خوب شدی امسالم از دو روز بعد از تولدت تب کردیافسوس

صبح که بیدار شدی از خواب دیدم حالت مثه همیشه نیست و چشمات یکمی خمارو خواب آلودِ ابرو تا بعد از بیدار شدن از خواب بعدازظهرت دیگه خیلی ناله می کردی و هی سر هیچ چیز می زدی یا زیر گریه گریهیا نق می زدی وقتیم آروم می شدی می گفتی چرا منو زدی منم اینجوری تعجب!!!

یه یکساعتی رفتی پایین خونه ی همسایه با سعید بازی کردی خونه ساکت بود با وجود اینکه دلم خیلی وقت بود که دنبال همچین سکوت و آرامشی بود اما به جرات میگم که از سکوت اون روز ترساسترس برم داشت و طاقتم سر اومد و اومدم دنبالت هنوز نماز مغرب/عشاء رو هم نخونده بودم انگاری دیگه بدون شما نمازمم بهم نمی چسبه فدات بشم من ماچ

خلاصه که از ساعت 12 شب حرف زدنت از حالت نرمال در اومده بود و قاطیش هزیونم می گفتی یا حرفی که ربطی نداشته باشه از وقتی که بدون شیر می خوابی همیشه باید خودم می خوابوندمت اصلا تو این چند وقته پیش نیومده بود که خودت بیای و ازم بخوای تا بخوابی ، هنوز 5 دقیقه نشده بود که چشمات بسته شدناراحت دیشب خیلی بد حال بودی دلم برات کباب شد بغلت کردم و چشماتو بوسیدم وای چقد داغ بوددل شکسته بابایی رو صدا کردم و گفتم که از صبح تب داشتی و با وجود اینکه تو بغلم خواب بودی تا بابایی گفت می برمش تو حموم پاشورش می کنم زودی چشماتو باز کردی و آماده بودی که بری تو حموم آب بازی کنی اما بعد از پاشوره همچنان تب داشتی ؛ از ساعت 1 بعدازظهر شروع کردم به دادن تایلوفن ولی2 بار بیشتر نذاشتی بهت بدم

خلاصه که دیشب ساعت 1 شب با بابایی رفتیم دکتر و تبت 38.5 بود و تا اومدیم خونه تبت بیشترم شد چیزی که خیلی دلمو بیشتر به درد آورد این بود که تا اومدیم خونه دیگه خسته بودی و تا دارو بهت دادم ( وای که چقدر اذیت کردی تا تونستم بهت داروتو بدم اوه) این بود که گذاشته بودمت روی پاهام و تکونت می دادم تا بخوابی دست زدی به چشمات و گفتی : مامان چشمام سوخت فدات بشم تبت خیلی زیاد شده بود و بر خلاف میلم مجبور شدم که شیافت کنم وای که چه گریه ایی به راه انداخته بودی نصفه شبی آخ

دیشب همش بالا سرت بودم که یه وقت تبت بالا نره و خدایی نکرده تشنج کنی خیلی می ترسیدم اما خداروشکر شیاف نذاشتو تبت اومد پایین ؛ از صبح امروز جمعه 24/آذر/91 که بیدار شدی همش داری گریه و بهانه گیری می کنی خدا کنه که امشب تب نکنی

بعدا نوشت : ادامه ی مطلب احوالات ریحانه

EXniniweblog.comEX

پ.ن1: از همه ی دوستای خوبم ممنونم بابت پیام تبریکتون ماچ

پ.ن ٢: نمی دونم واسه شما مامانا چند بار پیش اومده که وقتی یه لباس خوشگل تن بچه تون می کنید و میرید یه مهمونی بچه تون چشم خورده باشه و از همون شب بچه تون تب کنه ؟! من هی دارم با خودم کلنجار میرم که دیگه لباس خوشگل به تن ریحانه نکنم اما مگه میشه من لباس خوشگل نخرم و یا لباسایی که اصلا دوست ندارم تن دخترم کنم که ای وای بچه ام چشم نخوره موندم بخدا شما چیکار می کنید ؟!!!

من با وجود اینکه می دونم تب باعثش ویروسه اما الان چند بار پیش اومده که همینکه از مهمونی اومدم و از اونجایی که ریحان هم تعریف نباشه هم ساکته هم خوش لباس از همون شب مریض شده و فقط تب کرده اوایل اصلا به چشم زدن اعتقاد نداشتم اما این چند وقته خیلی اعتقاد پیدا کردم نظر شما چیه ؟ متفکر

بعدا یادم آمد شبی که رفتیم دکتر :
دکتر گوشی رو گذاشته روی سینه ات تا ببینه نفس کشیدنت همراه با خر خر هست یا نه شما هم که مثه همیشه در حال گریه و زاری که ای وای چی می خواد بشه تو همین حین میگی: می می مو نگیرنیشخند و گریه منم که اصلا جون محکم گرفتنت نداشتم پشت باباییم نمی دونم به حرفت بخندم یا از دست و پا زدنت که داری سعی می کنی بلند شی گریه کنمناراحت عینک


دیشب ٢٥/آذر/٩١ تا 2 شب بیدار بودی و به زور خوابوندمت اوهصبحم از ساعت 4:30 تا 8 صبح بیدار شدی و دوباره تب داشتیناراحت اینقدر گیچ خواب بودم که دوتایی تا 12:30 ظهر خواب بودیم خدا کنه امشب تب نکنیآخ موندم نه عطسه و نه سرفه می کنی نه آبریزش بینی آخه این دیگه چه مدل سرماخوردگیه متفکر بترکه چشم حسود که تورو به این روز در آورده دخترم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 365 تاريخ : شنبه 25 آذر 1391 ساعت: 19:28