ریحانه و دغدغه ی فکری این روزای مامانی

ساخت وبلاگ

سلام

الان تقریبا حدود یه ماهی میشه که از شیر گرفتمت خداروشکر هم شما هم من خوب باهاش کنار اومدیم چیزی که الان دغدغه ی فکرم شده از پمپرز گرفتنتِ که خیلی حساسم که اگه باز بذارمت جیش کردی فرشا نجس میشه و تو این زمستون سرد من چیکار کنم متفکر و واسه شبها که 360 درجه در حرکتی چیکار کنمناراحت اول باید خودمو قوی کنم بعد رو شما کار کنم الان میریم دستشویی ولی وقتی کارتو انجام دادی البته یکی دو بار جیشتو کردی ولی بازم فراموش می کنی که نگه داری تقصیریم نداری چون پوشکی و خیالته راحته ؛ چند وقت پیشم از پمپرزهای ایرانی بی کیفیت استفاده کردم تا خیس می شدی بدت می اومد و دوست داشتی که زود لباستو عوض کنم از یه طرفم اطرافیان همه میگن الان نگیر بذار یکمی هوا گرمتر بشه موندم چیکار کنم متفکر

فدات بشم که یه بار که بردمت دستشویی ( البته الان می برمت توی حموم ) که جیشتو کنی خیلی منتظر شدیم جیشت نمی اومد بهم گفتی نمیآد منم گفتم اشکال نداره الان میآد ؛ الان هر وقت میریم تا یکمی طول می کشه با قیافه ی حق به جانب میگی : اشکال نداره الان میآد نیشخند

یه چیز دیگه هم که خیلی منو کلافه کرده اینه که حدود یه هفته میشه که خیلی بد خواب شدی و موقع خوابیدنت باید حتما تو بغلم باشی و منم باید بایستمو شما رو تو بغل بگیرم تا بخوابی و نصفه شبم که بیدار میشی همینه برنامه ات اصلا دوست نداری که رو پا بخوابونمت و حتی به حالت خوابیده هم حاضر نیستی تو بغلم باشی و کلی منو کلافه کردیکلافه دیشب که دیگه نور علی نور این جریان بود منم گیچ خواب بودم نشستم شمارو تو بغلم خوابوندمت اومدم که بذارمت سر جات دوباره از خواب بیدار شدی نه یه مرتبه بلکه 3_4 بار این قضیه تکرار شد آخر سر گفتم نمی خواد اینجوری بخوابی بیا رو پاهام بخواب قهر کردی و زدی زیر گریه نصفه شبی دیگه از ترس اینکه الان همسایه پایینی بیدار نشه باز گرفتمت تو بغلم و بازم همون قضیه تکرار شد آخر سر رفتم آبمیوه ریختم تو شیشه ات و با خوردن آبمیوه مشغول شدی تا بالاخره خوابت برد وای که چه شبی بود دیشباوه آخ

چند وقته پیش بعد از اینکه از خواب بعدازظهرت بیدار شدی اومدی تو اتاق پیشم ازم خواستی که دوباره ببرمت و بخوابونمت ساعتو نیگاه کردم دیدم 7 عصر ِ و از اونجای که مطمئن بودم دیگه نمی خوابی گفتم نه مامانی بیا پیشم تی وی ببینیم وای همچین زدی زیر گریه گریهکه نگو دستتو گرفتمو بغلت کردم بهت گفتم ببین گریه کردی اشکات در اومد بریم صورتتو بشوریمچشمک حالا از اون روز هروقت گریه می کنی و اشکات سرازیر میشن میگی : ببین چیکار کردی اشکام در اومد نیشخند

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 357 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1391 ساعت: 17:59