ریحانه و یه شب مادری کردن باباییش

ساخت وبلاگ

سلام

چند هفته پیش که رفته بودیم خونه ی عمو عبدالله اونجا عطیه و مامانش آهنگ گذاشتن و حرکات موزون انجام می دادن شما هم خیلی خوشت اومده بود و کلی باهاشون حرکات موزون انجام دادی و حسابی خوش گذروندیمژه حالا از اون موقع تا الان همش از من می خوای که نانای برات بذارم تا شروع به حرکات موزون کنی ، یه وقتایی حسنی رو از روی فلش برات می ذارم تا نیگاه کنی چند تا از فیلم های عقد خاله سودی هم در ادامه اش هست ، همیشه وقتی می دیدی می گفتی : خاله شودی اما الان میگی : خاله شودی بذار نانای کنم از خود راضی

خیلی بهم گیر میدی واسه نانای منم فیلم عروسی خاله سودی رو کنارشون گذاشتم تا پشت سر هم باشن حالا نانای دیدنت کنار رفته نانای کردنت شروع شده عینک اونم چه جوری باید منم پیشت باشم وقتی نشستم میگی : دستتو بده به من پاسو بیا برخشیم چشمک

دیروز وقتی برات فیلمشو گذاشتم نشسته بودم اصلا حالم نداشتم (تو پی نوشت می گم چرا ناراحت) اومدی دستمو گرفتی میگی : مامان پاسو منو برخشون تعجب

دیگه با همه ی بی حالیم بلند شدم بغلت کردم و می چرخوندمت یه بارش خودتو خیلی خم کردی سرت رفت به سمت پایین منم واسه برقراری تعادلت شما رو از کمرت گرفتم بعد که بلند شدی به حالت اولیه ات قرار گرفتی گفتی : ای وای ای وای همراه با نفس زدن نیشخند

پ.ن1: پریشب بد جوری بی خوابی به سرم زده بودی تا 4 صبح بیدار بودم وقتیم که چشمام خسته شد که بخوابم شما بیدار شدی و ناله می کردی و فقط می خواستی تو بغلم بخوابی ؛ یکی دو بار بیدار شدم و تو بغل خوابوندمت و وقتی خوابت سنگین میشد می ذاشتم سر جات تا ساعت 8 که دوتایی با صدای سشوار کشیدن بابایی بیدار شدیم من که گیچ گیچ بودمهیپنوتیزم اما شما ماشالا پر انرژِی حتی بعد از رفتن بابایی من اومدم سر جام که بخوابم اما شما تازه اول بازیت بود اون روز مجبور شدم تا شب بی خوابی رو تحمل کنم و موقع خواب شما رو سپردم به بابایی که باباش ریحانه رو بگیر که من گیچ گیچمخمیازه شبم با ناله هات بیدار می شدم اما اصلا نمی اومدی تو بغلم و می خواستی بری تو بغل بابایی بخوابی چه بهتراز خود راضی منم از خدا خواسته می دیدم پیش بابا هستی می گرفتم می خوابیدم آی خواب دیشب بهم چسبید مژه الان بابایی که شب مجبور شده از خواب چند بار بیدار بشه و شما رو تو بغلش بخوابونه خسته ست و خوابیده ولی من الان سر حال و بیدارم لبخند بهش میگم ببین یه شب اومدی مادری کردیااااااااا چشمک

اینم ریحانه جونم قبل از رفتن به خونه ی عمو عبدالله

ریحان عسلی

بعدا نوشت 1: این جریان یه شب بیدار بودن بابایی همانا و جار زدن به همه کس همانا خلاصه که یه شب فقط یه شب شما رو نگه داشتا

بعدا نوشت 2: از این به بعد تاریخ و زمان آپ پستو برات می نویسم

11 / دی / 91 زمان 10:28 قبل از ظهر

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 362 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1391 ساعت: 10:53