ریحانه و یه روز مهمونی ناخواسته

ساخت وبلاگ


ديروز داشتم با ريحان عسلي بازي ميکردم که موبايلم زنگ خورد ليلا (جاريم ) بود ميگفت ناهيد خانم (جاريم) اومده اينجا تو هم پاشو بيا خونمون تنها خونه نشين

واي من که اين روزا لباس پوشيدن ريحان برام خيلي سخت شده (تا ميخوام پوشکشو عوض کنم زود دمر ميشه و تا پمپرزش کنم حسابي خستم leila-diyako ميکنه) اصلا حالشو نداشتم گفتم باشه يه وقته ديگه ميآم و خدا حافظي کرديم

10 دقيقه بعد ناهيد خانم زنگ زد که بيا ديگه دوره هميم خوش ميگذره بازم هزارو يک دليل آوردم که نميتونم راستش اصلا حوصله نداشتم دلم ميخواست خونه باشم هرجوري بود راضي کردم که امروز نه يه روزه ديگه

بعداز قطع کردن تلفن وجدان خفته ما بيدار شدو سراسر وجودم رو گرفت که زشت بود اونا از تو بزرگ ترن حالا اين بارو ميرفتي دفعه ي بعد عذر خواهي ميکردي و ميگفتي نميشه يا نميتونم بيام

توي همين فکرا بودم که صداي زنگ اس ام اس موبايلم به صدا در اومد اس از ليلا خانم بود که : بخاطر من امروزو پاشو بيا دلم براي ريحانه تنگ شده و حرفمو زمين ننداز ديگه منتظرتم

خدايا چيکار کنمleila-diyako چيکار نکنم اصلا ديروز حال و حوصله ي بيرون رفتنو نداشتم ديگه گفتم باشه حالا که اينجوري گفته اگه نرم بده

طبق معمول ريحان عسلي خيلي اذيتم کرد تا لباساشو عوض کردم و آماده شديم و رفتيم

يه نيم ساعتي هم منتظر مونديم تا تاکسي اومد ريحانه هم خيلي خسته شده بود طفلي تا از خيابون محلمون بيرون اومده بوديم خوابش برده بود و تا اونجا خوابيد همينکه رسيديم خونشون ريحاني بيدار شد و تا عسل رو ديد ذوق کردشکلک های عروسکشروع کرد به خنديدن قربونت برم من


خداييش اونجا هم به منو ريحان عسلي خيلي خوش گذشت

ليلا جون دستتون درد نکنه دوستتون دارم سبد سبد دنیای زیبا

دنیای زیبا

ریحانه آماده رفتن leila-diyako

ریحان عسلی

عسل میگفت ریحانی دست بزن ریحانه هم براش دست میزد

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 244 تاريخ : دوشنبه 21 شهريور 1390 ساعت: 17:21