ریحانه و این روزاش

ساخت وبلاگ


سلام عزیزه مامانی

این روزا خیلی داره بهت خوش میگذره همش میریم بیرون و کمتر تو خونه اییم هوا هم از وقتی اومدیم بی یو خیلی بهتر شده
دیشب رفتیم پاساژ زیتون و برات لباس و جوراب شلواری خریدم
عمه ی سامی (پسر خاله سامی) هم اونجا دیدم و کلی قربون صدقت میرفت بعد از اون هم رفتیم خونه مادر بزرگ (مامان پدر جونی) با باران (دختر عموی مامانی) و خاله ستایش کلی بازی میکردی و خوش بودی موقع رفتنی کالسکه سامی رو هم برداشتم که اگر خواستم پیاده جایی بریم کمتر اذیت بشیم

از همینجا از خاله ستاره و سامی از بابت کالسکه تشکر میکنم

پ.ن: از همه ی دوستای خوبم عذر خواهی میکنم اگه نمیتونم زود زود بیام به وبلاگاتون سر بزنم ایشالا وقتی رفتم تبریز جبران این روزا رو میکنم

کامپیوتر داداشم فونت فارسی نداره (واسه بعضی از دوستان که کامنت فینگیلیش میذارم به این دلیله)لب تاب سودی هم که ریحانی نمیذاره تا میخوام بشینم هی می آدتوی دست و پام و کلی کلافم میکنه خلاصه اینکه همین که وبلاگمو آپ میکنم خیلی هنر کردم

ریحانی روی ماشین پدر جونی (قابل توجه سامی)

ریحان عسلی

ریحانی در حال خراب کاری

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 249 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1390 ساعت: 21:00