ریحانه و استخرش

ساخت وبلاگ

سلام
یه چند وقتی بود وقتی می ذاشتمت توی وان همش یا می خواستی بایستی یا از وان بیای بیرون که خیلی خطرناک بود
تااینکه قبل از تولدت که با جاری بزرگم رفتیم بازار برات یه استخر خریدم
یادش بخیر اون وقتا که مجرد بودم و خونه پدر جونی حیاطمون هم که بزرگ بود خونه ها هم مثه الان آپارتمان نبودن همه ویلایی بودن یه استخر 6 نفره داشتیم همگی با مامانم می رفتیم تو استخر و آب بازی می کردیم
اولین بار که گذاشتمت توی وان برات تازگی داشت و خیلی استقبال نکردی اما باره دوم که گذاشتمت خیلی خوشت اومده بود و دست می زدی توی آب و بازی می کردی


باز چراغ رو دیدی و اشاره می کنی به چراغ حموم

ریحان عسلی

بعد از یه حموم و کلی آب بازی
خودمو کشتم تا تونستم ازت عکس بگیرم

ریحان عسلی

ریحانه 6 ماهه ماشالا چه توپولی بودی قوربونت برم من

ریحان عسلی


پ.ن1: چند شب پیش بابایی داشت مسابقه کشتی کج نگاه می کرد و داشت مسابقه رو ضبط می کرد یهو تبلیغ اومد خواست قطع کنه کنترل دست شما بود

بابایی گفت ریحانی کنترل رو بده یه دفعه گفتی ب ب ب چند مرتبه اینو تکرار کردی من فک کردم که شاید اتفاقی بوده که گفتی ب

اما از اون روز هروقت کنترلینچشمک دستت باشه و بگیم ریحانه کنترلین رو بده دستتو دراز میکنی و میگی به ب ب ب

پ.ن2:یادم رفته بود توی پست ریحانه و پیشرفت هات بنویسم همینجا می نویسم که وقتی میگم ریحانه سلام یا دست بده بهم دست میدی وقتی هم من تکون میدم دستاتو خیلی خوشت میآد


بوس کردن رو هم بلدی و وقتی میگم بوس بده لبتو میآری جلو برام غنچه میکنی
الان دو سه روزی میشه که صورتمو میآرم جلوت اوایل تو هوا بوسم میردی اما الان یاد گرفتی و صورتمو هم بوس می کنی قلب

پ.ن3: تولد نی نی وبلاگ هم مبارک

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 281 تاريخ : شنبه 10 دی 1390 ساعت: 2:21