سلام
میخواستم این مطلب رو بذارم واسه یه وقته دیگه اما دیدم تا مطلب داغه بچسبونم بهتره
خیلی بلایی ریحانه هر روز یه چیز جدید یاد می گیری و من چقدر خوشحال میشم
پریشب که داشتم بهت سوپ می دادم (این روزا که همونطور که تو چند پست قبل گفتم استقلالت به خودت غذا خوردن داره بیشتر نمایان می شه ) واسه اینکه با 5 انگشت دست نزنی تو سوپ و غذاتو بخوری یه قاشق هم میدم دستت
شما هم همینطور که با هاپوت بازی می کردی سوپتم می خوردی یه دفعه دیدم قاشقت رو گرفتی جلوی دهن هاپو بهش می گی مممممم الهی من فدات شم که درست همون کاری رو می کردی که من موقع غذا دادن انجام میدم برات
دقیقا همین دیشب بود که هاپو رو از میو میو تشخیص دادی وقتی گفتم هاپوتو برام بیآر زور رفتی تو اتاق و برام آوردی
دیشب جو جو رو با صداش بهت یاد دادم و یکی دو بار هم به جای جو جو دو دو گفتی ایشالا تا چند روز دیگه با تکرار اونم یاد می گیری
لباشو داره میگه مممم دستشم که ...
اینجا هم میگم هاپوتو برام بیآر
اما امان از خوابت ریحانه ی شلوغ تا خوابیدی
این عکس داغ داغه همین 1 ساعت پیش گرفتم (الان ساعت 1:28 بامداد روز جمعه ست )
رفته بودی تو پاسیو توی تاریکی آخه دختر این چه کاریه که می کردی و هرچی می گفتم بیا بغلم و با دالی بازی کردن یکم میآوردمت جلو تا می خواستم بغلت کنم از دستم فرار می کردی و می رفتی پشت کولر قایم می شدی آخر سر مجبور شدم با رقص هاپوت بیارمت جلو و بگیرمت
ای شیطون بلای خودم هر کاری کنی بازم دوستت دارم خونه که تاریک بود شما هم تا نور فلش رو دیدی زودی سرتو پایین گرفتی
برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 243