ریحانه و دختر حرف گوش کن مامانی

ساخت وبلاگ

سلام

دیروز ٩٠/١٠/١٦ داشتم واسه ناهار دلمه بادمجون می ذاشتم ساعت 12 ظهر بود ریحانی هم خیلی تو دست و پام می پیچیدی چند بار بهت گفتم نکن دست نزن هی کابینتارو باز می کردی و میخواستی ظرفارو بریزی بیرون دیدم دست بردار نیستی

یه چوب شور دادم دستت و گفتم ریحانی برو تو پذیرایی تی وی نگاه کن داره نی نای نا میذاره

من که کارم تموم شد چون پشت به ریحانی کار می کردم دیگه نگاه نکردم ریحانی چیکار میکنه البته کارم ٢_٣ دقیقه ای تموم می شد (سرگذشت انار جون خیلی منو ترسونده منم میخواستم آب جوش بریزم تو دلمه )

تا در قابلمه رو گذاشتم رومو که کردم به طرف ریحانی ای جونم دیدم دخترم رفته روی مبل نشسته و داره چوب شورشو میخوره انقدر مظلوم شده بودی وای یه ماچ گنده ازت گرفتم

اینم ریحانه ی حرف گوش کن مامانی

ریحان عسلی


بعشم گذاشتمت بالای جاکفشی وکلی قلقلکت دادم اینجا هم که ریحانی مجذوب شده اگه فهمیدید چرا؟

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 258 تاريخ : شنبه 17 دی 1390 ساعت: 1:58