ریحانه و پرده

ساخت وبلاگ

سلام
وای از این روزای ریحان عسلی ماشالا خیلی انرژی داری من که خیلی کم میآرمتziba (به قول مهرنوش) خیلی بلایی عسلی ziba
شنبه اربعین رفتیم خونه مامان بزرگ (پدری) روضه داشتن بازم مثه اوایل غریبی کردی بعد که یه چند وقت گذشت خو گرفتی و شدی ریحانه همیشگی شاداب و خنده رو ziba

کلی با عسل بازی کردی و آخر سر هم با گربه ی zibaخونگی اونجا سرگرم شدیو اصلا ازشنمی ترسیدی

ریحان عسلی

zibazibazibazibaziba


تو خونه که همش کارت ریخت و پاشه منم همش در حال جمع کردنم
وقتی دستتو میخوام بشورم دوست داری با آب بازی کنی

وای تا یادم نرفته بگم که الان حدود 1 هفته ایی میشه که هرچی دستت باشه میآی میندازی توی ظرفشویی فک کن دیروز من داشتم دم کن رو میذاشتم رو قابلمه کنترل تی وی رو می خواستی بندازی دیگه من در قابلمه رو ول کردم و زودی قبل از اینکه بخوای بندازی ازت گرفتم دیگه نمیدونم از دستت باید چیکار کنم خدا بهم یه اعصاب فولادی بده خیلی شلوغ شدی

ziba

تا چند شب پیش که در حال کندو کاو توی خونه بودی یهو رفتی پشت پرده ببینی اون پشت چیه هرچی میگم نکن ریحانه بیا پیش مامانی اصلا گوشت بدهکار نبود

اینقدر با پرده ور رفتی که تنظیمش بهم ریخت و بالاخره فهمیدی که اون پشت پنجره ست الانم هر وقت میری روی مبل پرده رو کنار میزنی که دست بزنی به شیشه ای شیطون خانمی من ziba

ziba ziba ziba ziba ziba

شیطنت از چشمات می ریزه

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 269 تاريخ : دوشنبه 26 دی 1390 ساعت: 1:53