ریحانه و desktop

ساخت وبلاگ

سلام

تقریبا یه ماهی میشه که بک گراند کام رو عکس ریحانی دختر یک یه دونه ام رو گذاشتم از اون موقع به بعد هر وقت من پشت کام نشسته باشم ( وقتی که بیداری که اصلا نمیشه پشت کام نشست چند وقت پیش که بابایی وقت نمیکرد کاراشو تایپ کنه به من داد و منم مجبورا قبول کردم ) با چه مصیبتی من اون کارو تموم کردم وقتی می خواستم خاموش کنم تا عکستو می دیدی میگفتی می می ( ن رو نمی تونی البته واسه کلمه ی نی نی بگی و گرنه نه و نا نا رو بلدی ) و تا کام میخواد خاموش بشه همینطور می می می می می می میگی

ziba

ریحان عسلی

لغت نامه ی ریحانه : برو _ بیا _ بدو _ علی رو تازه یاد گرفتی

از ساعت 00:30 روز یکشنبه یه دفعه شروع کردی به نم نه ( nam ne ) توی ترکی کلمه ی نمنه به معنی چیه حالا بابایی به خودش گرفته که ریحانه بلده بگه نم نه خیال باطل منم چون نمی خواستم تو ذوق آقای شوشو بزنم گفتم آره یاد گرفته مژهاز خود راضی

ادامه ی مطلب یادتون نره

EXniniweblog.comEX

دیشب٩٠/١١/٠٨ می خواستیم بریم خونه مامادر جونی ( پدری ) نزدیکای ائل گلیه بابایی گفت اینجا آش رشته هاش خوشمزه ست رفتیم که آش بخوریم بابایی گفت بوی کباب میآد ( اینجا رستورانا توی زمستون اکثرا بجای سوپ آش دوغ یا آش رشته سرو می کنن ) بذار سفارش بدم منم مخالفتی نکردم با وجود اینکه گشنم نبود اما چون هوا سرد بود خیلی چسبید اما بابایی نذاشت به دختری بدم میگفت اطمینان نداره و فقط آش دادم بهت قوربونت برم

ریحان عسلی

روی اون تختی که نشسته بودیم همینطور که داشتم غذامو می خوردم سرمو که بالا کردم دیدم یه گربه داره نگاه می کنه یه آن ترسیدم از اونجاییکه ریحانی گربه رو دوست داری زودی بهت نشون دادم شما هم که نترس زود دستتو اشاره کردی به طرفش و شروع کردی به میو میو چقدر هم گربه پررو بود هنوز تعارف نکرده می خواست بیآد جلو که من از بابایی خواستم از اونجا دورش کنه

پیشی

چه برفی اومدشکلکهای جالب آروین دیشب خیلی شدید برگشتنی بابایی داشت با عمو رحمان تلفنی صحبت می کرد قبلش با هم بودن و از اونجاییکه توی یه منطقه هستیم میخواست بدونه برف اون قسمت چطوره چون خونه ی ما توی سر بالایه ببینه میشه تو این برف سر بالایی رفت یا نه که تو همین حین به یه سرعت گیر رسیدیم وهمسری خواست ترمز کنه ترمز نگرفت خدارو شکر سرعت به دلیل بارش برف کم بود و ماشین چرخید و یه نیم دایره زد تا حالا من همچین تجربه ایی نداشتم سر خوردن ماشین روی برف در حال رانندگی خیلی ترسیدم درست نزدیک اون بلواری که می خواستیم دور بزنیم چرخیدیم جای شکرش باقی بود که ماشین پشت سر ما هم تازه می رسید به سرعت گیر وگرنه ....

دیگه از اونجا به بعد من ( چون دیگه نمیتونستم پیاده شم و برم صندلی عقب بشینم و جلو هم چون ریحانی توی بغلم بودی نمیتونستم کمربند بزنم ) تا خونه محکم توی بغلم گرفته بودمت مسیر 15 دقیقه رو 45 اومدیم توی مسیر یه جا تصادف شده بود خلاصه سرسره بازاری بود



کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 265 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت: 2:52