ریحانه و شکرانه ی مامانی

ساخت وبلاگ

 شکلکهای جالب آروین

سلام

عزیزه مامان این روزا یه کارایی می کنی که فقط مات و مبهوت به کارات نگاه می کنم و بعدش کلی می خندم www.smilehaa.org

مثلا همین دیشب 90/11/11 بالشت رو با اون دستای کوچولوت بر میداشتی فک کن وقتی بالشت رو بلند می کردی هم قد خودت بود و منو یاد مورچه انداختی که همیشه چیزای بزرگتر و سنگین تر از خودش رو جا به جا می کنه www.smilehaa.org

یا همین بالشت آوردنت واسه اینه که بذاری رو پاهام بعد خودت میآی می خوابی و می خوای که تکون بدم و خودت لالایی شو می خونی www.smilehaa.org

یه کاره جالبه دیگه که ازت دیدم این بود که یه دفعه از رو بالشت می پریدی البته به شیوه ی خودت و چقدر هم که لذت می بری و وقتی نمیتونستی همزمان یه پا بزنی رو بالشت و یه پا به فرش و تعادلت به هم میریخت و می افتادی غش غش می خندیدی و من چه لذتی می بردم از خنده هات www.smilehaa.org

این چند روز که بابایی سرما خورده همش از سر و کولش بالا می ری و یا دستاتو دراز میکنی که بابایی بغلت کنه که البته بابایی همش می گه نه تو رو خدا مامانش بیا ریحانه رو بگیر من آخه سرما خوردم اما مگه راضی میشی و بابایی مجبور که بغلت کنه ولی صورتشو ازت دور نگه داره دیروز بابایی می گفت وای دخترم وقتی خوب شدم محکم بغلت میکنمو یه عالمه بوست میکنم www.smilehaa.org



کارای بدتم بگم که اصلا درست و حسابی نمیتونم برنامه ایی ببینم همش کنترلین رو به دستت میگیری و خاموش روشن میکنی

الان چند روزه که موقع آشپزی کردنم میخوای بیآی بغلم و اگر هم بغلت نکنم گریه میکنی ( چه اشکی هم میریزی ) و من مجبورم یا بذارمت روی اوپن یا بغلت کنم و با احتیاط کامل به کارام برسم

همین چند تا شیویدی هم که دارم از دستت اصلا در امان نیست و با قدرت هر چه تمام موهامو میکشی و لذت می بری

متاسفانه دیروز نذاشتی از این کارات عکس بگیرم و تا یواشکی میخواستم برم دوربین رو بردارم می اومدی دنبالمو هر چقدر انتظار می کشیدم که دوباره این کارارو انجام بدی فقط مینشستی جلوم و تو چشمام نگاه می کردی یا اینکه دنباله دوربین بودی

دیروز داشتم یخچال رو تمیز می کردم و شما هم خواب بودی از خواب که بیدار می شی یواش از تخت پایین می آی طوریکه کسی شک نکنه نیشخند من اصلا متوجه نشدم آخه در یخچال باز بود و داشتم دستمال می کشیدم که درو که بستم دیدم قاشق به دست پیشم ایستادی

دوباره که خواستم طبقه ها و ... بذارم سر جاشون رفتی توی یخچال نشستی و هرچی گفتم ریحانه جان بسه بیا بیرون گوش نکردی و دیگه خودم بغلت کردم و آوردمت بیرون که البته شما هم دختر خوبی بودی و گریه نکردی



ریحان عسلی

اما من با همه ی کارای خوب و بدی که داری عزیزم به داشتن چنین دخملی خدارو هزاران هزار بار شکر میکنم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 217 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت: 11:49