ریحانه و خونه تکونی

ساخت وبلاگ

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام  بالاخره بعد از مدتها تونستم خاطره همون روزتو تو تاریخ خودش برات بنویسم
امروز ٩٠/١٢/٠٤ خونه تکونی رو رسما شروع کردم و افتادم به جونه آ شپزخونه

آخرین باری که حسابی تمیز کردم اسفند ٨٨ بود یادمه صبحش رفته بودم باشگاه وقتی رسیدم خونه نمازمو خوندمو وشروع کردم به تمیز کردن از اون موقع تا الان درست 2 سال می گذره پارسال که 3 ماهه بودی و خیلی بهم وابسته بودی تا از کنارت می رفتم به کاری برسم شروع می کردی به نق نق کردن و اگر هم توجهی بهت نمی کردم آخرسر می زدی زیر گریه

دیگه پارسالم نتونستم آشپزخونه رو تمیز کنم تا امسال اسفند ٩٠اما به خودم خیلی امیدوار شدم خیلی کثیف نبود و سرامیکا بیشتر به خاطر دوده ی بخاری سیاه بودن که خیلی وقتمو نگرفت اما شما ریحانی هم خیلی خوب همکاری کردی اصلا باورم نمیشد صبح که زود بیدار شدی و ساعت 2 بعد از ظهر خوابیدی و من به خیلی از کارام رسیدم

وقتی هم بیدار شدی چون کف آشپزخونه رو من با رو فرشی پوشونده بودم که زیاد کثیف و خیس نشه که یه وقت سر نخوری وقتی دیدی که رو فرشی رو برداشتم ( البته یه بار هم که داشتم کف آشپزخونه رو دستمال می کشیدم و خیس بود یهو باز سر خوردی اما خیلی شدید نبود اما خوب گریتو 42 Orange Emoticonsکه کردی ) بعد که از خواب بیدار شدی دیگه می ترسیدی و نمی اومدی تو آشپزخونه اما یکم نق می زدی که اونم کم بود تا الان که ساعت 18:26 و دوباره خوابیدی و منم به خودم یکم استراحت دادم و اومدم که رویداد امروز رو برات ثبت کنم

ایشالا تا فردا که شستنی های آشپز خونه تموم شد یه روز هم به خودم استراحت می دم و از فرداش شروع می کنم به عوض کردن دکوراسیون پذیرایی

با وجود اینکه خیلی خسته مو کلی انرژیم تحلیل رفته اما وقتی می بینم آشپزخونم تمیز و با سلیقه شده کلی کیف میکنم

پ.ن : به دلیل اینکه از خواب بیدار شدی و اومدم که شیر بدم که بخوابی که دوباره بیآم ادامه ی این پست رو بنویسم و از اونجایی که دیگه نخوابیدی ساعت 19:23 وبلاگت بروز شد

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 244 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1390 ساعت: 19:48