سلام
این روزا هوا بس نا جوانمردانه سرده سرمای امسال بی سابقه ست خدارو شکر تابستون دیگه فک نکنم مشکل کم آبی یا بی آبی داشته باشیم از بس که رحمت الهی زیاد بوده پارسال که من یادمه برف درست و حسابی نداشتیم و هوا از اسفند ماه سرد بود اما آفتابی و بدون بارش
پس شستن فرشا هم منتفی شد به ساله دیگه بعد از عید این طور که پیش میره عیدمون هم سرد و هیچ جا نمیشه رفت اصلا هیچ نشونه ی سال جدیدی اینجا دیده نمیشه
ریحانه هم ماشالا هزار ماشالا روز به روز شیطون تر و بلا تر میشی خوابت از دو بار در روز به یه بار رسیده
دیروز 90/12/15 داشتم ظرفارو می شستم دیدم یه چیزی تو دستته اما نفهمیدم چی بود تموم که شدم اومدم پیشت دیدم تایمر فره موقعی که داشتم فرو تمیز می کردم در اومده بود انگاری خودت در آورده بودی و می خواستی بذاری سر جاش که هر چی تلاش کردی نتوستی و با کمک مامانی این کارو انجام دادی قوربونت برم که میدونستی ماله فر و هی تلاش می کردی بذاری روش بعد از گذاشتنه تایمرانقدر بوست کردم تا سیر شدم
اینروزا وقتی از خواب بیدار میشی و می بینی پیشت نیستم با گفتن مامان صدام میکنی و وقتی میآم پیشت دستاتو دراز میکنی که بغلت کنم قوربونه دختره گلم بشم
پ.ن: روز شنبه 90/12/13 ساعت 13:30 یهویی تصمیم گرفتم که همه ی خانواده ی شوشو جان رو دعوت کنم به بابایی زنگ زدم و کم و کسریها رو گفتم وقتی زنگ می زدم به جاری هام قبول نمی کردن می گفتن تازه آشپزخونه تو تمیز کردی و نمی خواد مهمونی بدی بازم کثیف میشه دیگه من راضی کردم که نه باید بیآیید و فقط عمو اکبر _ عمو رحمان و عمو مهدی ینا نیمدن که ( عمو اکبر که آجیل فروشی داره و این روزا خیلی سرش شلوغه نزدیکای چهارشنبه سوری اینجا خانواده ی داماد واسه عروسشون آجیل مخصوص می گیرن واسه منم همیشه مادر شوشو جان زحمت می کشن و میگیرن _ عمو رحمان مریض احوال بودن _ عمو مهدی هم که 2 شبه پیش که کشیک بودن آخه عمو مهدی جون کارآگاه جناییه می گفت امشبو می خوام زود بخوابم )
خلاصه اینکه اون شب خیلی خوش گذشت کلی خندیدیمو خوش بودیم ریحانه هم واسه خودت هی دلبری می کردی و با بچه ها بازی می کردی
فردای شب مهمونی که می خواستم جارو بکشم گفتم یه دفعه مدل پذیرایی رو عوض کنم و مبل ها رو جا به جا کردم اما بازم ریحانی ول کن مبل کنار پنجره نبودی و هی میرفتی پرده رو کنار میزدی دوباره باید جابه جا کنم و طوری بچینم که دیگه نزدیک به پنجره نباشه
کودکانه های دخترم و مادرانه های من...برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 220