سلام
دیشب ٢٦ اسفند 90 رفتیم خونه مامان بزرگ (پدری ) آخه امسال سال تحویل پیشمون نیستن و میرن مشهد
شما هم مثه همیشه شیطونی می کردی و دوباره زن عمو اکرم شالشو سرت کرد و هی براشون دلبری کردی خداروشکر وقتی یخت باز میشه دیگه غریبی نمی کنی و هی با همه بازی میکنی دیشب وقتی زن عمو اکرم می گفت ریحان بیا بغلم زودی می دویدی و می رفتی بغلش
پریروز رفتیم ماهی سفره عید رو خریدیم و هی میری کنار تنگ ماهی
دیروز موقع تعویض آب شون دست می زدی تو ظرف و می خواستی بگیری شون بهت می گم ماهی چیکار میکنه هی دهنتو باز و بسته میکنی
پ.ن ١: ای خدا چرا اینجا هوا سرده چرا بوی عید نمیآد خدا جون ناشکری نمی کنم اما خوشی عید به آفتابشه به صدای جیک جیک پرندهاست نه اینکه برف بیآد و هوا سرد باشه آخه دوباره چند روزه که هوا سرد و از دیشبم هوا برفیه
پ.ن 2 : لینک تکونی داشتم (دوستانی که حذف شدن ناراحت نشیدا دیدم میآم بهتون سر می زنم دیگه به ما سر نمی زنید یا هر چند وقت یه بار میآید گفتم هر وقت اومدید منم بهتون سر بزنم )
پ.ن 3: این پست آخر نیست اما دوست داشتم واسه ریحانه یه یادگاری بذارید ( یادمه این موقع ها که میشد بچه مدرسه ایی که بودم یه دفتر خاطرات داشتم که بین دوستام رد و بدل میشد واسه نوشتن خاطره اما حالا تکنولوژی پیشرفت کرده و ....)
حالا این خط های دفتر خاطراته ریحان عسلی
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کودکانه های دخترم و مادرانه های من...برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 250