ریحانه و شیرین زبونیش

ساخت وبلاگ

سلام
دخمله شیرین زبونه مامانی که این روزا اینقدر برام شیرین حرف می زنی که دلم میخواد بخورمت

از عید به این ور خیلی خوب حرف میزنی و کاملا منظورتو برام میرسونی که چی می خوای ، یه روزی یکی از دختر عموهات گفت ( نمیدونم کدومشون بود خدا حفظشون کن ماشالا کم دختر عمو نداری که )

بعضی حرفا هستن که فقط مامانا می دونن که بچه شون چی می گه الان من همون حسو دارم و وقتی بابایی خونه ست و حرف می زنی و بابا متوجه نمیشه من میگم که چی گفتی و در پوست خودم نمی گنجم که من تنها کسی هستم که می فهمم چی می گی خدایا هر کی که بچه می خواد اگه به صلاحته بهش بده که شیرین ترین جزء زن بودن همین مادر بودنش

حالا یکم از شیرین زبونی هات بگم :

الان چند وقته دو کلمه هم پشت سر هم می گی مثلا : بخور بخواب : بخوری بکاب

آب بده : آب بده یا وقتی میگی آب بخوری منظورت اینه که آب می خوای

( پریشب ٩١/٠٢/٠٣ واسه اولین بار از خواب بیدار شدی و ازم در خواست آب کردی قوربونت برم که خیلی تشنه بودی )


خرس: کرس وقتی باهاش بازی می کنی میگی کرسی لا لا بکاب : خرسی لا لا بخواب خیلی قشنگ می خوابونیش

از مکالمه ی تلفنی هم اینا رو بلدی و وقتی گوشی دستت باشه گوشی به گوش و به دست می گی : الووووووووووو کوبی خدافظی : الو خوبی خداحافظ بیم ددر : بریم ددر

این روزا خیلی به حموم رفتن علاقه داری تا می بینی در حموم بازه می خوای بری تو حموم و تو وان ات بشینی و همش می گی آبازی : آب بازی آَموم : حموم


وقتی سوار تابت میشی میگی تاب تاب آَبازی: تاب تاب عباسی

اگه چیزی دستت باشه و بعد از دستت بیفته و بخوای دنبالش بگردی می گی : کوشی کو

فعلا مورچه و عنکبوت رو با لولو بهت یاد دادم

دایی رو از دالی کردن خیلی زود یاد گرفتی عموهاتم وقتی می بیننت همش بهت میگن ریحان بگو عامو که البته عمو رو هم عامو میگی هم عمو


قوربونت برم من وقتی از خواب بیدار میشی و میبینی من تو اتاق نیستم صدام میکنی مامانییییییییی

ای جونم الان که دارم این پستو برات می ذارم صبحونتو دادم دستت (نون و پنیر ) داری به خرسیت هم می دی و همش داری می گی بکور بکور هومممممممم و یه چیزی که یادم رفته بود و یادم انداختی یه وقتایی که کاره بدی می کنی واسه اینکه یاد بگیر ی که کاره بدی کردی و دیگه تکرار نکنی بهت می گم ای بی ادب نه نه و شما فقط ادبشو بلدی بگی داری به خرسیتم میگی ادب بخور بخور !!!

فعلا همینا یادم میآد اگه چیزی از قلم افتاده بود میآم همینجا برات می نویسم خیلی وقت بود که می خواستم از شیرین زبونی هات بگم اما هر روز یه چیزه جدیدی می گفتی مردد بودم که توی کدوم قسمت از خاطراتت ثبتشون کنم

ریحان عسلی



EXniniweblog.comEX

بعداً یادم آمد : وقتی می خوایم غذا بخوریم همش میگی قذا قذا و میری کنار صندلی میایستی و همش میگی بسین : بشین و نشستنت همانا و خرابکاریهات همانا کلا خیلی واسه غذا خوردنمون باهات مشکل دارم نمیدونم چیکار کنم همش دست به همه چی میزنی

وقتی میگم کو دندونات دست میزنی بهشون و بهم میگی دَدون : دندون

وقتی مثلا دارم سیب زمینی سرخ میکنم و همش جیغ می زنی که بهت بدم بهت میگم خب الان بهت میدم چرا گریه می کنی میگی کُب : خب در کل حرف ( خ) رو کِ میگیزیبا

اوه یه چیزه خیلی مهم که یادم اومد اینه که وقتی چیزی ازم بخوای با گفتنه آنو آنو که همون اونای خودمون میشه اشاره می کنی

مِسی : مرسی روهم یاد گرفتی


پ.ن : مامان ثنا و ثمین جون مامان رهام برام کامنت گذاشته که چرا وقتی براش کامنت میذاری آدرستو نمیذاری ؟سوال جوابش با شما !!! من حوصله گیس و گیس کشی ندارما برو تو وب خودش بهش جواب بده niniweblog.com

بعدا نوشت : خواب شما همیشه واسه خودش جریانات داره

امروز ( 5 اردیبهشت 91 ) از صبح ساعت 10 که بیدار بودی به غیر از 1 ساعتی که خوابیدی همش بیدار بودی تا ساعت 12 شب که بازم به زور خوابوندمت



کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 305 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 ساعت: 10:26