ریحانه و تاب تاب آبازی

ساخت وبلاگ

سلام
دیروز 91/02/13 بابایی اومد خونه و نمازش خوند منم زودی شما رو آماده کردم که بریم پارک ، شام هم کوکو سبزی درست کرده بودم

قبل از اون هوای خونه خیلی گرم شده بود گفتم لباسای تابستونیت رو بپوشونم ببینم واسه امسالت اندازه میشه یا نه که خدا رو شکر اندازه بودن بعد از اونم دیگه یکی شون رو از تنت در نیآوردم ای خدا چه ذوقی من میکردم وقتی می دیدم هوا گرم شده و میشه از این به بعد لباس تابستونی تنت کنم

موقع رفتنی می خواستم لباس آستین کوتاه تنت کنم که بابایی گفت یه لباس آستین بلند هم براش بیآر شاید هوا سرد شه آخر شبی ، منم دیگه حوصلم نشد و با لباس آستین بلند آماده ات کردم

از وقتی رفتیم پارک تا تاب رو دیدی یه سره گفتی تاب تاب ، صف تاب هم خیلی شلوغ بود گذاشتمت روی سرسره اما دوست نداشتی و فقط چشمت به تاب بود ( قوربون قد و بالات بشم من تو خونه تاب داری اگه من بگم ریحانه سوار تاب میشی نگاش میکنی اونوقت تو پارک تا تاب رو دیدی...)

خلاصه یه دو باری گذاشتمت سوار تاب شدی و بازم هی واسه خودت می خوندی تاب تاب آبازی

بابایی خوب شد که گفت واسه ریحانه لباس آستین بلندم بیآر هنوز نیم ساعت از اومدنم نگذشته بود که هوا یهو سرد شد و بارون شروع به باریدن کرد خیلی با حال بود یه دفعه بارون تند شدstorm9of.gif بابایی هم زودی وسایلا رو جمع کرد و دوان دوان خودمونو رسوندیم به ماشین و اومدیم خونه

الانم که دارم این پست رو میذارم ( 91/02/15 ) هوا سرد و بارونیه و دختر مامان هم خوابیده

قوربونت برم اینجا ( همون که گفتم لباسای تابستونی تنت کردم ) اولین باری بود که میگفتم دست رو روی هم بذار و مثلا لالایی کن که بهتر از این بلد نبودی دستاتو به هم دیگه نزدیک کنی و بذاری روی صورتت همینم واسه من کلی بود دخترم

ریحان عسلی

گذاشتمت که از روی سرسره سر بخوری همش چشمت به تاب بود

ریحان عسلی

این عکسم همین طور بازم به تاب ...

ریحان عسلی

اینجا هم داری به آسمون در حال باریدن ( با فلاش تو عکس قطرات بارون رو نشون دادم ) نگاه میکنی به کمک یه دختر ناز نازی دیگه الاکلنگ هم سوار شدی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 233 تاريخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391 ساعت: 17:54