ریحانه و خونه ی عمو اکبر

ساخت وبلاگ

سلام
دیشب 91/02/17 رفتیم خونه ی عمو اکبر شام دعوت بودیم دلیلشم خونه ی جدیدشون بود که تازه نقل مکان کرده بودن ، دیگه مثه قبل غریبی نمی کنی و از وقتی رفتیم اونجا همش تو اتاق طاها ( پسر عموت ) بودی و همش بازی می کردی و از اونجایی که به خاطر دختر بودنت اسباب بازی هات عروسک هستن و ماشین نداری خیلی ماشین های طاها جونو دوست داشتی

خونه شون تو یه برج 20 طبقه ست و منظره ی خونشون خیلی قشنگ بود ، چند شب پیش که زلزله اومد من همچین ترسیدم که نگو من که یکی هیچ وقت نمی رم توی یه برج زندگی کنم

هنوز همچنان هوا یکمی واسه شما بچه ها سرده و نمی تونم با لباس تابستونی ببرمت بیرون

حالا اینم عکسای مهمونی دیشب


ریحانه قبل از رفتن تو حیاط اون گوشه توپ سعید پسر همسایه رو دیدی و می خواستی توپ رو برداری

ریحان عسلی

ریحانه و منظره ی خونه عمو اکبر ، شب که با روشن شدن چراغ های خونه ها خیلی زیباتر از روز دیده می شد

ریحان عسلی

ریحانه و طاها ، حالا ببین خودت رنگ پوستت روشنه که پیش طاها چقدر تیره تر افتادی ( خدا نگهش داره ماشالا هزار ماشالا طاها مثه برف سفیدِ ) به نظرم یکمی شبیه به طاها هم هستی اما همه میگن ریحانه داره روز به روز بیشتر شبیه به خودت (من : مامانی ) میشه !!!

ریحان عسلی

این لباستو خیلی دوست دارم منو یاد نوک طلا توی کارتون خونه ی مادر بزرگه میندازه

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 267 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1391 ساعت: 2:25