سلام
جمعه ی ( 91/02/29 ) هفته ی پیش رفتیم باغ پدر جونی از آخرین باری که اونجا رفته بودیم حدودا 6_7 ماهی میگذشت نسبت به پارسال سرسبز تر شده بود
الان یه دو _سه ماهی میشه که سبزی خوردنی رو از توی باغ می چینن و دیگه سبزی از سوپر میوه خرید نمی کنن
اون شب کلی واسه خودت شیطونی کردنی نمیدونم چه علاقه ایی داری که پاتو کفش بزرگترا کنی همش در حال پا کردن کفش های این و اون و مخصوصا کفش خاله سودی بودی ، خاله سودی هم حساس هی کفششو از جلوت بر می داشت
خلاصه که تو راه برگشتنی دوست خوبم مامان ثنا و ثمین جون ازمون دعوت کرد که بریم خونشون و یادمه که یه اس داد که فردا جایی دعوت نیستی و منم جواب دادم نه میخوای دعوتمون کنی و تو پست قبل عکسای اون شب مهمونی هم برات گذاشتم
دیگه بیشتر از این منتظرتون نمیذارم و اینم عکسای اون شب
ریحانه و گل آفتابگردون
راستی از وقتی اومدیم اینجا واسه تو حیاط رفتنت دمپایی خریدم خوشگل بیدن
کودکانه های دخترم و مادرانه های من...برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 227