سلام
قبل از اومدن به بوشهر یه دو روزی تهران خونه ی خواهر شوهری بودیم همونطور که تو پستای قبلی گفتم نوه ی عمه جونت دنیا اومده بود هم اینکه من واسه سوپرایز کردن خونواده ام باید می اومدم تهران ( آخه همیشه با پرواز شیراز می اومدیم )
پسر عمه ات آقا مجتبی یه سگ خیلی خوشگل به اسم پاپی داره که خیلی شیطونه ، شما هم که خیلی دوسش داشتی اساسی
واسه اولین بار که برده بودنت حیاط تا بهت گفته بودن این پاپیه شما زود تکرار می کردی و تا می اومدی تو خونه همش می رفتی سمت بالکن و از اونجا پاپی رو صدا می کردی
یه بار که خواستن ببرنت توی حیاط منم باهات اومدم ، من که خیلی ازش می ترسیدم و طفلک هم اصلا سمت من نمی اومد
سگ خیلی بازیگوشی بود تازه یه عروسکم داشت که باهاش بازی می کرد برام جالب بود
اینم عکسای اون روز
عمو عبدالله از پاپی خواست که بیآد رو پاش ریحانه ی نترس رو نیگاه
عسل داره با پاپی بازی میکنه تورو خدا فاصله ی ریحان رو با پاپی داشته باشید
اینجا داری به پاپی در حال بازی با عروسکش نگاه می کنی که من از فرصت استفاده کردم و ازت عکس گرفتم
پ .ن : دیشب 2 خرداد 91 به اتفاق خاله و سودی و همسری شون و مامانم و ریحان عسلی رفتیم کنار دریا که ساندویچ فلافل بخوریم هوا خیلی خوب بود اما همینکه به ساحل دریا نزدیک تر می شدیم هوا طوفانی تر میشد اما با این وجود ما از رو نرفتیم و یه 20 دقیقه ایی اونجا موندیم
سرعت باد خیلی شدید بود الانم که هوا خیلی غبارآلود شده طفلی مامانم با چه ذوقی رخش پدری رو دیروز عصری شست با این گرد و خاک تمام زحماتش به باد رفت
کودکانه های دخترم و مادرانه های من...برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 457