ریحانه و سفرنامه 2

ساخت وبلاگ

سلام

شب 13 خرداد 91 رفتیم خونه ی خاله ستارهHippie و خاله جون که تا بعدازظهر مهمون داشتن حسابی خسته بودن گفتیم زیاد زحمت ندیم خاله جون زحمت کشیده بودن و روس بیف سفارش داده بودن خیلی خوشمزه بود اگه نخوردید حتما امتحان کنید ضرر نمی کنید

ریحانه قبل از رفتن خونه ی خاله ستاره

ریحان عسلی

EXniniweblog.comEX

از وقتی رفتیم اونجا اینقد ریحانه به همه چیز دست میزد که دیگه یادم رفت عکس بگیرم از دو تا وروجکا و موقع رفتنی جلوی در این دو تا رو گیر آوردم

البته سامی هم که همش مشغول گیمniniweblog.com بازی کردن بود و اونجایی که نمیتونست رد بشه رو مامانش صدا میکرد

ریحان عسلی و سامی

فرداش رفتیم سفره ی ام داوود خونه ی دوست عمه جون اینجا یه گربه رو دیدی و هی می گفتی پاپی بیا ( پاپی اسم سگ پسر عمه ی ریحانه ست که ریحانه خیلی دوستش داره ) قوربون دختر حیوون دوستم برم من

ریحان عسلی

تو آسانسور منتظر عمه جونیم از بس شیطونی کردی نتونستم تا آخر مراسم بشینم یه جا دیدم عینک روی میز رو برداشتی و مامان بزرگت (پدری ) هم اونجاست می خواست ازت بگیره نمیدادی و اونم بیچاره کنار خانم بانی مجلس نشسته بود و داشتن قرآن میخوندن آخرسر مجبور شدش ب زور عینکو ازت بگیره

یه وقته دیگه آب خواستی یکمی از آبو که خوردی بقیه شو ریختی رو زمین خوب بود سرامیک بود دیگه اینجانب بدوبدو دنبال دستمال خلاصه که حکایتی داشتیم باهات

ریحان عسلی

اینجا هم عمه جون روزه بود خواست صورتشو یه آب بزنه شما هم که عشق آب می خواستی آب تو دست عمه جونو برداری

ریحان عسلی

شروع سفرمون به تبریز عصر جمعه

ریحان عسلی

بعد از دو ساعت توقف کردیم که آب معدنی بگیریم مجتمع رفاهی آفتاب صحراست

این خانم و دختر گلشم از تبریز بودن ریحانه داشت به مورچه های روی زمین نگاه می کرد که وایسادن پیش ما و کیکی که واسه دخترش گرفته بود یه تیکه هم داد به شما ، منم ازش پرسیدم مگه چند وقتشه گفت 1.5 و گفتم چه جالب همسنه دختر منه گفتش آره متوجه شدم و بعد گفتش خیلی شبیه خودته منم تعجب اینجوری که با یه نگاه این حرفو زد !!!

ریحان عسلی

بابایی داشت سمبوسه می خورد ریحانه نذاشت من بشینم هی این ورو اونور می رفت منم به همسری گفتم من میرم با ریحان شما راحت بخور نیشخند اینجا وروجک باباشو دیده

ریحان عسلی

رفتیم سوپر مارکت که آب خنک بگیریم نداشت مغازه کناریش نوشته بود سمبوسه منم گفتم یکی بخوریم ببینیم چطوریه تو کادر سمبوسه هارو نشون دادم قیمت هر کدوم 2500خنثی تو شهر خودمون فک کنم کمتر از 1000 باشه

ریحان عسلی

ریحانه نمی دونست گل گذاشتم روی گوشش و گرنه اینم برمی داشت که بخوره چشمک

ریحان عسلی

اینجا خونمونه بالاخره رسیدیم و ریحان هاج و واج خونه رو نگاه میکرد که اینجا دیگه کجاست و یه 5 دقیقه ایی زل زد به تابش و منم گذاشتم سوار بشه

لباس ریحانه رو با لباس در حرکتمون دقت کنید تبریز اومدیم آستین بلند تنشه از خود راضی هوا خیلی خنک بود

ریحان عسلی

پ.ن 1: قرار بود امروز بریم واسه واکسن 18 ماهگی که قبل از رفتن زنگ زدم گفتن امروز نیست حسابی خورد تو ذوقم ؛ کاشکی اینم به خیر بگذره و شرش از سرم بره تا قبل از مدرسه رفتنت ایشالا

امروز صبح زود بیدار شدی منم گیچ خلاصه که با بابایی صبحونه تم خوردی وموقع رفتن بابایی خیلی گریه کردی قوربونت برم که مثه خودم حسابییییی بابایی هستی تازه گیا هی واسش با ناز و ادا و نازک کردن صدات براش دلبری می کنی حتما یه پست میذارم از این شیرین زبونیهات

پ.ن2 : این پست ویرایش می شود

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 235 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت: 18:32