ریحانه و بلبل زبونی هاش

ساخت وبلاگ

شکلکهای جالب آروین

سلام

امروز می خوام با خیلی تاخیر از بلبل زبونی هات بگم خیلی وقته که می خواستم بنویسم اما هی یه کلمه ی جدید می گفتی منم می گفتم بذار یکمی دیرتر بنویسم تا الان که ماشالا هر روز یه چیزی میگی

ماشالا هزار ماشالا مثه یه طوطی ازمون تقلید میکنی الان وقتی باهات حرف می زنم زودی تکرار میکنی
بی یو که بودیم به لطف مامانم که اونم باهات حرف می زد ، این کلمه ها رو میگی :

پدر و مادر خودمو : مادری و پدری صدا می کنی البته من دارم یادت میدم که جونشم بگی که بگی مادر جون و پدر جون

پدر و مادر بابایی : مامان بُدُرگ ( بزرگ ) و آگا جون ( آقا )
عمو و عمه رو درست میگی ولی یادت دادم وقتی عمه رو صدا می کنی بگی عمه جون که خیلی قشنگ و با کمی فاصله میگی عمه جون

خاله رو هنوز کایی میگی دایی رو درست تلفظ میکنی علی رو عیی صدا میکنی

هندونه رو هِنتی و طالبی رو طابالا ، تهران که بودیم گفتیم بگو عبدالله (اسم یکی از عموهاته ) زودی تکرار کردی آبالا حاجی رو هم اول می گی حا یکمی با فاصله جی شو میگی

از اسامی هم زهرا و مجتبی بلد شدی به خاله سودی میگی تودی و ستایش تِتایث ( سشو نوکه زبون میگی

وقتی دستاتو کثیف میکنی میگم بریم دستاتو بشوریم نگاه میکنی به دستاتو میگی بشوییم
همچنان به حرف (خ ) رو ( کِ ) میگی

اعضای صورتتو خیلی وقته بلدی و میشناسی ، به بینی میگی ( بیتی ) و به چشمتم میگی ( چش ) و به دندونم ( دَدوون ) و به گوشتم ( گوس ) !

حیونا رو بع بعی و جوجو و گربه و اسب و ماهی ( مایی ) میشناختی با صداهاشون الان گاو ( گاب ) رو یاد گرفتی با صداش ، قبلانا به گربه میگفتی گُبی الان میگی گُبه پیشی هم میگی که پیشی رو پیسی تلفظ میکنی

به سلام میگی لَلام خداحافظی هم همچنان کُداپِزیه

وقتی میخوام پای تل با کسی حرف بزنی دیگه مثه قبل نمیگی خوبی کداپزی و فقط با دست باهاش بای بای میکنی

بله و مرسی رو هم بلدی اما وقتی جایی هستیم که ازت میخوام بگی نمیگی و تو خونه اونم از 3-4 بار خواستن به زور یه بار میگی مرسی رو مسی میگی !

پاستیل رو هم زود گفتی از بس که پاستیل دوستی البته بگم که بیشتر دوست داری با پاستیلت بازی کنی

لواشکو لَبا ( شِشو یه چیزی بین (س) و (ش ) تلفظ میکنی ) دیشب صندلیتو دادم دستت و بهت گفتم این صندلیه و زودی گفتی تَدَلی

چند روز هی میگفتی دِتِه منم ازت چند بار خواستم که بگی چی میگی که یهو یادم افتاد زشته رو که روز قبلشو بهت یاد داده بودم میگی دِتِه !

تو تهران من عطسه کردم برگشتی نیگام کردی گفتم عطسه بود زودی گفتی عسطه چند بار گفتم عطسه بازم گفتی عسطه تا بالاخره عطسه رو هم الان درست یاد گرفتی

فعلا همینا رو یادم میآد بعدا میآم اضافه میکنم 64213_persiana_mer30.gif

اینم عشق من

ریحان عسلی

بعدا نوشت : چیزایی که فراموش کردم

دمپایی رو همون بار اول که گفتم این دمپاییه یاد گرفتی ، به کفشم میگی : کَپش

عباسم بلدی قابل توجه خاله سودی ، به سعید پسر همسایه مون هم میگی تَعید

به خرگوشم میگی :کَگوش 527619_animal_hareiam.gif به مورچه هم میگی : موچی

الان دو روزه که نیگا کنم بلد شدی

فعلا تنها چیزی که نتونستی مثه خودشو بگی قاشق که میگی اَسکو niniweblog.com

خیلی با ناز باباتو باباییییییییی صدا میکنی خیلی براش دلبری میکنی یه وقتایی هم از ته حلقت صداش میکنی که باباتو خیلی ذوقتو میکنه و بوسه بارونت میکنه

منم که مامایی صدا میکنی niniweblog.com

امروز 25 خرداد 91 ، هلو رو یاد گرفتی و من بهت میگفتم ریحان هلو بپر تو گلو که شما یکی یکی کلمه هارو میگفتی ولی گلو رو میگفتی گُلوو ، توت رو هم میگی البته به توت فرنگی هم توت میگی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 254 تاريخ : شنبه 27 خرداد 1391 ساعت: 18:29