ریحانه و اولین سفرش به شهر توریستی سرعین

ساخت وبلاگ

سلام
روز یکشنبه 4/تیر/91 به اتفاق خانواده ی خواهرشوهری و عمو عبدالله تبریزو به مقصد سرعین ترک کردیم حوالی ساعت 2 بعداظهر بود که رسیدیم اونجا ، وای خدا چه هوایی خیلی خنک بود شباش که دیگه وحشتناک سرد بود خونه ایی که اجاره کرده بودیم هم خیلی بزرگ و دلباز بود یه پنجره که باز می ذاشتیم سالنشو مثه یه کولر گازی اسپلیت 24 هزار خنک می کرد

خلاصه که دو شب رو اونجا گذروندیم مسافر هم زیاد اومده بود البته هنوز به شلوغی ماه مرداد _ شهریور نشده بود ، صبح ها بال _ گیماخ می خوردیم جای دوستان تبریزی خالیییییییی بال : عسل و گِیماخ:سرشیر ، شبها هم می رفتیم آش دوغ می خوردیم حتما که اسمشو شنیدید آش خیلی خوشمزه اییه که من خیلی دوست داشتم واسه یه بار هم که شده با سیر بخورم اما بازم نخوردم میگن با سیر خیلی خوشمزه تره

من به خیاله اینکه هواش مثه تبریزِ لباس گرم یکی _ دوتا اینم واسه اینکه شاید شایدهوا سرد باشه بیشتر برنداشتم بقیه رو تابستونی و تاپ و شلوارک برداشتم که اونجا واسه بیرون رفتن نمی تونستم با بقیه پیاده روی برم فقط به خاطر ریحان که لباس کم برداشته بودم و مجبور بودم وقتی همه می رفتن بازار یا واسه خوردن شام من و ریحان با ماشین به جمع اونا بپیوندیم البته خنکی هوا بیشتر واسه بچه ها زیاد بود و باید لباس گرم می پوشیدن و واسه ما بزرگترا فقط با یه گرمکن یا کاپشن بسنده می کرد

خلاصه هرکی نرفته حتما یه سری به اونجا بزنه این دومین باری بود که من می رفتم بار اول 2 ماه بعد از ازدواجمون یکی از شهرهایی که رفتیم واسه ماه عسلمون سرعین بود ماه پاییز بود هوا اون موقع مثله زمستونای الان تبریز بود ، حالا بریم سراغ عکسها

اینم ریحان جونی مامانی تو یکی از پاساژهایی که رفتیم ، بعد از صرف ناهار (رستوران عدل ) ما خانم ها رفتیم هم پیاده روی و هم اینکه غذامون هضم بشه و هم گشتی توی شهر بزنیم آقایون هم رفتن قلیون بکشن

ریحان عسلی

اینم انواع بستنی با طعم های مختلف که من تا روز آخر هم چشمم بهشون موند چون من به خاطر ریحانه نتونستم از این بستنی ها بخورم البته بقیه هم به خاطر من نخوردن

انواع مختلف طعم های بستنی

بعد اومدیم خونه ریحانه توی حیاطی که اجاره کرده بودیم خیلی حیاط بزرگی داشت عشق ریحانه واسه بازی کردن بود

ریحان عسلی


شب اول وقتی که آقایون از استخر برگشته بودن همسری گفت اگه میشه برو از صندوق عقب ماشین جدولامو بیار می خوام حل کنم من بدبخت غافل از اینکه همسری و شرکا ( برادری و شوهر خواهری شون ) چه دسیسه ایی دارن رفتم که جدولارو بیآرم هی چش چشم می کردم که جدولارو پیدا کنم یهو چشمم به ....

EXniniweblog.comEX

بله ماری افتاد که گذاشته بود روی جدولا تا دیدم یهویی جیغ بنفشی کشیدم و توی خونه رو نیگاه کردم دیدم همسری و شرکا دارن می خندن دیگه منو می دیدین حسابی دست و پام از ترس داشت می لرزید اینا هم غش غش می خندیدن همسری یکی طلبت !

این همون ماریه که من ازش ترسیدم

ریحان عسلی


آخه وقتی من زایمان کردم همش خواب مار و خورده شدن خودمو توسط مار می دیدم که از همون زمان خیلی از مار می ترسم

اینم آش دوغی که شب اول خوردیم چقدر هم بدمزه بود

ریحان عسلی


پ.ن 1: عکسای شب دوم رو یا همین جا می ذارم یا توی پست بعدی

پ.ن2 : تو پست قبلی عکسی که خواستم حدس بزنید ماست بود چشمک حالا اونایی که درست حدس زده بودن برن به حساب خودشون از سوپری محلشون یه بستنی مگنوم به یاد من بخورن ههههههه زباننیشخند نوش جونتون ماچ

بعدا نوشت : عکسای شب دوم

ریحانه شب دوم توی کالسکه ایی که عمه جون ریحان میگفت ماه شهریور که خیلی شلوغ میشه اینو درش میآرن و به اسب وصلش می کنن و ....

ریحان عسلی

اینجا ما خانم ها رفته بودیم بازم تو شهر یه گشتی بزنیم آقایون بعد از کشیدن قلیون به ما پیوستن و بعدش همگی دسته جمعی به غیر از من و خواهر شوهری و همسری شون عینک خریدن حتی وروجک من که تا عینکارو دید دستشو دراز می کرد واسشون خیلی عینک دوست داری حتی حاضر نبودی درش بیآری از صورتت

تو رو خدا ببینید حتی با باباش که میومدن هم با عینک راه میره

ریحان عسلی

تو عکس بالایی داشتیم می اومدیم اینجا تو عکس پایینی که آش دوغ بخوریم این آش از آش دوغ شب اول خیلی خوشمزه تر بود

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 280 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1391 ساعت: 2:00