ریحانه و سفر به هریس + تولدانه

ساخت وبلاگ

سلام
روز سه شنبه 6 / تیر /1391 حدودا ساعت 11 صبح بود که از سرعین به سمت هریس ( یکی از شهرهای تبریز ) حرکت کردیم عموی ریحان همه رو خونه شون دعوت کرده بود

سمیه جون و باران دخملش و مامان بزرگ ( پدری ) و زن عموی ریحان هم اونجا بودن ناهارو که خوردیم بعدازظهرش به سمت تبریز حرکت کردیم آخه قرار بود تا شوهر عمه جون ریحان تبریز هستن واسه زهرا و معصومه جون تولد بگیریم و از اونجایی که شوهر عمه جون ریحان فرداش عازم تهران بودن همون شب سه شنبه توی ائل گلی همه دورهم جمع شدیم و واسشون تولد گرفتیم

اون شب با همه ی خوشی هاش به خوبی برامون تموم نشد و دو تا اتفاق افتاد که یکیش تا آخر عمرم فراموشم نمیشه ...

EXniniweblog.comEX

یکیش هم این بود که همسری عمه جون که بابایی زهرا خانم باشه رفته بود دستشویی کیف مدارکاشو تو دستشویی جا می ذاره و بعد از دو ساعت متوجه نبودنش میشه فک کنید وجه نقد _کارت شناسایی _ چندتا کارت بانک خلاصه همه ی مادرکشون تو کیف بوده که خداروشکر همون شب همون کسی که کیف رو برداشته بوده زنگ می زنه و کیف پیدا میشه که البته وجه نقدشو برداشته بوده و اما خداروشکر نتونسته بوده از کارتها استفاده کنه

بعدش هم همگی بلند شدیم و نخود نخود هر کی.... و بعد از دو روز سفر و خستگی اون شب ساعت 1 بود که خوابیدیم و فرداش چقدر که من کار داشتم مخصوصا که ....


ریحانه آماده ی رفتن (هرکی میخواد منو ببینه می تونه توی عینک ریحانه با دقت نیگاه کنه ) نیشخند

ریحان عسلی

پارکی که رفتیم خیلی خیلی قشنگ بود اینجا یه قسمت از پارکِ آبشار رو داشته باشید !

ریحان عسلی

ریحانه و کیک تولد زهرا

ریحان عسلی

عمو عبدالله اومد که ببینه چطور شد تونستیم شمعهارو روشن کنیم ( آخه باد می وزید و نمیذاشت شمع ها روشن بمونه ) ریحانه دستشو دراز کرد بره بغل عموش کلا تو این سفر خیلی با عموش خوش گذروند عموشم خیلی دوستش داره

ریحان عسلی و عمو عبدالله

اینجا هم بدون شرح عمو و برادرزاده ، راستی ریحانه عموشو آبالا صدا میکنه

ریحان عسلی

پ.ن 1: عکسای شب دوم سرعین تو پست قبلی گذاشتم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 262 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1391 ساعت: 20:05