سلام
شب پنج شنبه 15 تیر 91 بعد از تموم شدن جشن نیمه ی شعبان جاری بزرگِ همه رو خونشون دعوت کرد و من علیرغم همه ی خستگی که داشتم بعد از شام اونم همسری داشت می رفت با برادری ها قلیون بکشه گفتم بیا ما رو هم ببر اونجا و اینطوری بود که ما هم به جمع اونا پیوستیم
شب خوبی بود و بازم مثلِ همیشه کلی دلبری کردی و هی به همه بوس لبی دادی قوربونت برم من
پریشب تا رفتی تو اتاق مهدیه جون ( دختر عموت ) یه طرف اتاقش کنج دیوار یه خرسِ بزرگ گذاشته بود تا وارد اتاقش شدی گفتی این خرسیه فدات بشم که خیلی عروسک خرس رو دوست داری ایشالا تصمیم دارم یه کلکسیون عروسک انواع خرس ها رو برات جمع آوری کنم عزیزم
امروزم به اتفاق عمه جون و علیرضا ( یکی دیگه از پسر عموهات ) رفتیم بازار که برات النگو بگیرم ، کلی گشتم اما چیز خوبی گیر نیوردم و صرفا جهت اینکه اون پول پیشم خرج نشه خریدم تا سر فرصت برم و اون چیزی که باب دلم باشه برات بخرم دوربینم شارژ نداشت عکسش باشه واسه فردا که به این پستت اضافه کنم مبارکت باشه عزیزم ایشالا خودم النگوی عروسیتو دستت کنم
اینجا چون نمی شد اون خرس بزرگه رو بدم دستت رفتیم از بوفه ی عروسکای مهدیه جون این عروسکو برات برداشتم و زودی پاهاتو دراز کردی که بخوابونیش
مهدیه جون دید داری خرسی رو می خوابونی واسه اینکه خرسی سرش درد نگیره بالشت داد بهت تا راحتر بخوابونیش
بعدا نوشت: عکسشو گذاشتم !!!
EXniniweblog.comEXاینجا همچنان دنبال همون خرسی بزرگی هستی که گوشه اتاق آویزون کرده بود!
روکش سطل آشغال اتاقش یه سگ بود و فک می کردی عروسکِ هر چی می گفتم مامان این فقط روکش سطل قبول نمی کردی و می گفتی این پاپیه !!!
پ.ن 1: امروزم روز شنبه 17 تیر 91 که رفته بودیم خونه ی عمو عبدالله و مثلِ همیشه زن عمو لیلا کلی غذاهای خوشمزه درست کرده بودن دستتون درد نکنه
پ.ن 2: اگه دوست داشتید وزن نی نی هاتونو موقع تولد بگید فقط جهت فان و یادآوری واسه بعضی از مامانها
اینم النگوی ریحانه ( وسطی رو دیشب خریدم برات ) هر گرم طلا 74 و خورده اییشو یادم نیست تیر 91 خدا می دونه 10 ساله دیگه طلا چقدر میشه !
کودکانه های دخترم و مادرانه های من...برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 271