ریحانه و کله ملق

ساخت وبلاگ

سلام
این روزا یکی از بازی های مورد علاقه ات کله ملاقه همون کله ملق دیگهچشمک که بعضی ها هم بهش میگن دروازهنیشخندلبخند ، انقدر کیف می کنی که نگو همش وقتی کله ملق میزنی غش غش می خندی

اینم ریحانه در حال کله ملاق زدن

ریحان عسلی

و اینجا هم می خواستی بشینی تعادلت به هم ریخت و ....

ریحان عسلی

اینجا بابایی داشت با تلفن حرف میزد اینجوری دراز کشیده بودی و داشتی با موبایل بازی می کردی بعد از اتمام تلفن متوجه شدیم داشتی شماره ی یکی از دوستای بابایی رو میگرفتی وقتی هم من ازت غافل باشم و موب منو برداشته باشی و قفل نباشه ؛ وقتی ازت میگیرم میبینم که چند تا اس خالی به آخرین کسی که اس زدم اس زدی اوه

ریحان عسلی

شیرین زبون من وقتی جاییت درد میگیره میآی پیشم و ازم میخوای که بوسش کنم و بهم میگی: درد بِگرفت هنوز به تلفن علاقه زیادی داری و تا می بینی من دارم حرف می زنم میآی ازم میگیری و هر چی من میگم بگو رو میگی من: ریحانه بگو سلام خوبی چه خبر چیکار میکنی ؟ ریحانه : تَلام .... کوبی .... چه خَرَِبر چه مِکنی !!! بیا کونمون : خونمون بییم آب بازی

دو روز پیش بابایی زنگ زده بود داشت با مامان بزرگ ( پدری ) حرف میزد بازم گوشی رو گرفتی بابایی میگفت بگو : مامان بزرگ پاهات درد می کنه میگفتی: پاهات درد بِگرفت بیا تَبییز(تبریز آخه مامان بزرگش رفته تهران ) بیا خونمون ، دیگه چیزی یادم نمیآد یادم اومد میآم برات می نویسم

EXniniweblog.comEX

دیروز بعدازظهری هوا ابری شد و دوباره از اون رعدایی که چند وقته پیش زد ؛ زد یه دونه رعد زد اما خیلی صداش ترسناک بود قوربونت برم از ترست اومدی تو بغلم داشتی تو اتاق بازی می کردی منم که داشتم ظرف می شستم خودم تا صدای رعد و شنیدم یهو پریدمو گقتم یا ابوالفضل مامان ترسو هم نوبره والا خجالتنیشخند

هوای بارونی

دیشب اولین شب قدر بود شبی که همه ی ما منتظر چنین روزی هستم که به اندازه ی یک سال گناه کنیم و تو چنین شبی استغفار کنیمعینک

شیطون خانم خونه که تا ساعت 2:30 شب بیدار بودی و منم منتظر بودم تا بابایی بیآدو وقتی باهاش مشغول بازی هستی برم اعمال این شبو انجام بدم اما همه ی زندگی من طاقت دوری از منو نداشتی و تا دیدی من تو اتاقم اومدی پیش منو درست نشستی روبروی مامان مشغول بازی شدی اونم چه بازی اییه ، بازی با لباسای شسته شده نمیدونم چه علاقه اییه که داری به لباس و هی مثلا میخوای تا کنی میذاری روی هم دیگه هی می بینی مرتب نیست دوباره از اول ...

تا قبل از اینکه بابایی بیآد خونه دیدم نمی ذاری اعمال این شبو انجام بدم نشستم مسابقه ی وزنه برداری المپیک لندن رو نیگاه کردم و تو همین حین کلیپس منو که درش آورده بودم برداشتی و ازم خواستی که موهاتو باهاش ببندم و بعدشم رفتی خودتو تو آیینه نیگاه کردی وروجک از حال و این کارا ... تعجبخیال باطل

ریحان عسلی

خلاصه که منم که از شب قبلش اصلا نخوابیده بودم دیگه بیشتر از 3 شب نتوستم دووم بیآرمو تا سحری که ساعت 4:10 هر شب بیدار میشم رفتم که بخوابم ؛ خدایا خودت همه ی ما رو حاجت روا کن آمین ؛ دوستان من تو این شبا به یادتونم شما هم مارو فراموش نکنید ماچ

اینم قسمت خوشمزه ی این پست: نون بُرقی این نون مخصوص ماه رمضون اینجاست که خیلی هم خوشمزه ست

نون بُرقی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 724 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 18:36