نمیدونم ازکجا بگم آخه من کم نکشیدم از خواب خانم خانوما که فقط 2شب اولو خوب خوابیدی از اون به بعد تا 4ماهگیت شب تا صبح بیدار بودی شده بودیم پلیس شبا بیدارو روزا هم میخوابیدی خیلی خسته شده بودم
آخرین باری که بردمت دکتر واسه چکاپ ماهانه به دکتر گفتم خسته شدم از شب بیدار بودن تورو خدا بهم یه دارویی بده که خواب آور باشه آقای دکتر: نه خانم باید سیکله خوابش خودش درست بشه صبوری کن دخترم
تا اینکه ازم پرسید واسه خوابیدن هم گریه میکنه تا بخوابه که لطف کردن و دیفن هیدرامین ساده و اونم فقط 2 سی سی تجویز کردن
چه شب و روزای سختیو گذروندم الان هم که 6 ماه و 20 روزی شب یکسره نمی خوابیو چند بار واسه شیر خوردن بیدار میشی تا دیشب که شیر خوردیو خوابیدی و نیم ساعت بعد بیدار شدی منم خسته بودم از بابایی خواستم پستونکتو بیار بذارم دهنت و خودمم بخوابم رفتم پتوتو از اتاق بیارم دیدم بیدار شدی و پستونکتو در آوردیو داری باهاش بازی میکنی نمیدونستم از دیدن این لحظه بخندم یا گریه کنم هرجوری بود با سختی فراوان خوابوندمت و ساعت 3 بیدار شدی و دیگه نخوابیدی یادتون اومده بود بازی کنید تا 5 صبح داشتی بازی میکردی دیگه کلافه شده بودم 5 صبح هم که خوابیدی ساعت 8 بود که تلفن های آقای پدر نذاشتن بخوابم بلند شدم دیدم خانم خانوما هم بیدار بودید و دیگه ادامه خوابمو بیخیال شدم وای که چقدر بچه داری سخته
در حال خوردن انگشت پا
برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 260