ریحانه و کیپس

ساخت وبلاگ

سلام

تنقلات جدید این روزات چیپسِ که بهش میگی: کیپس میگم این روزات چون به جای خوردنش دوست داری فقط باهاش بازی کنی به این صورت که من یه مقداری شو می ریزم توی ظرف و بقیه شم نگه می دارم اما خانوم خانوما قبول نمی کنی و می خوای که بقیه رو هم بدم دستت و خودت یکی یکی بریزی شون توی ظرف و بعد بگی مامان بیا بخور یه وقتایی هم دوست نداری من خودم دست بزنم و حرص می خوری و خودت با اون دستای کوچولوت بهم می دی بغل

دارم تی وی می بینم لیوان به دست از کنارم رد میشی و در همین حین بهم میگی مامان میخوام بشینم و منم خودمو می کشم کنار و جا رو باز میکنم تا شما بشینید چشمک

میخوام نماز بخونم تا می بینی چادرمو بر می دارم که سرم کنم میگی الله اکبرِ میگم آره ، زودی یکی از شال های منو بر می داری و میندازی سرت و یه مهرم دستت میآی جلوی من می شینی و هر وقت من سجده کردم مهر خودتو می ذاری زمین و بوسش میکنیقلب ( بماند که گاهی اوقات حین نماز مهرمو بر میداری و یه وقتایی که زاپاس بر نداشتم مجبورم روی دستم سجده کنم ناراحت)

دیروز شال به سر و یکی از جوراب هاتو تا نصفه پوشیدی و میگی مامان بریم معصومه ( دختر عموشو میگه یعنی بریم خونشون ) عینک

بابایی داره حین فیلم دیدن کنار بینی شو می خارونه اومدی بالا سرش مییییییگی : دَت نزن (دست نزن ) ... دِشته (زشته ) .... کَثیبه (کثیفه ) !!! من و بابایی اینجوری اییم تعجب

یه کمی تخمه ریختم تو ظرف آوردم که باهم بخوریم ظرفو از جلوم برداشتی گذاشتی تو بغلت ازم می خوای که یکی یکی برات بشکنم و بدم بخوری تا 6_7 خوب پیش رفتی بعد هر چی پوست می گیرم نمی خوری و میخوای که با باقی تخمه ها بازی کنی منم پوست های تخمه رو تو دستم نگه داشتم یه نیگاه به دستم میکنی میگم اینا آشغاله خوردنی نیست .... منم بی خیال تخمه خوردن یکمی که گذشت یواشکی از تو ظرف تخمه بر داشتم نیگام میکنی و میگی نخور اینا خوردنی نیست میگم چرا منم بخورم دیگه خوشمزه ست میگی: نه اینا آشغاله ؛ وروجک همه ی حرفای خودمو تحویل خودم میدی خیال باطل

خونه ی عمو یحیی هستیم زن عمو اکرم گشنش شد رفت هم واسه شما هم خودش ماکارونی کشید و آورد شما که اصلا نخوردی کنارش خیارشور گذاشته بود برگشتی بهش میگی چه رنگیه ؟سوال قوربونت برم که هنوز رنگارو تشخیص نمی دی و فقط بلدی بگی : دَبز ... آبی ... گِرمز ... تِفید ( اگه سفیدش می کردم کاملا محو میشد ) ... دَرد (زرد ) ... بَنَف ... تورتی

خلاصه اینا نمونه ایی از شیرین زبونی های این روزات منم بعد از هر کدومش هی بوس بارونت می کنم و دلم می خواد قورتت بدم و هی شما هم از خنده غش می کنمژه

من این مدلی چادرمو می بندم واسه خوندن نماز ، اینجا آخرای شب افطاری مامان بزرگه از زن عمو اکرم می خوای که روسریشو برات ببنده من چون از شال بستنت عکسی نگرفته بودم اینو میذارم چون دقیقا میخوای این مدلی ببندی اما نمیتونی یه وقتایی هم خودم برات این جوری می بندم

ریحان عسلی

عاشق موهای بور و فرفریتم تازه از حموم بیرون اومدی هر چی میگم بیا موهاتو شونه کنم نمیذاری که نه بغیر از وقتی که لباس بیرون میپوشی اونوقت خودت جلوم می ایستی و می خوای که موهاتون شونه کنم وببندم تو خونه اکثر اوقات موهات بازِ منم هی اون فر موهاتو مثه فنر میکشم پایین هی شما موهاتو بالا میزنی آی ذوق میکنم از این کارت که نگو نیشخندمژه

ریحان عسلی

پ.ن 1: طبق قرار هر روزه یه سری به سایت زلزله نگاری می زنم و امروز یه شهری دیدم تو کرمان خیلی خوشم اومد از اسمش اگه گفتید چی بود .... نه دیگه من نمیگم خودتون برید ببینید ردیف ١٨ جدول تا الان چشمک

پ.ن 2: یه سری به این وب بزنید آشپزیهای مامانم نرفتید ضرر می کنیدا آخرین پستش خیلی خوشمزه ست خوشمزه درست بالای پست باقلا قاتقِ

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 331 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1391 ساعت: 20:41