ریحانه و اسکوبی دو

ساخت وبلاگ

سلام

دختر گلم الان دو روزه که سرما خوردی ؛ پنج شنبه شب 20/مهر/91 تا فردا صبحش که جمعه باشه هوا بارونی و سرد شد از اون روز تا حالا هر کی رو دیدم یا خودش مریض شده یا بچه اش یا شوهرش !!!

بزنم به تخته من هنوز سرما نخوردم عینک اما شما و بابایی سرما خوردید ایشالا که زودتر خوب بشید و منم مثه همیشه براتون آش و سوپ درست کردم امروز واسه بابایی آش اوماج (بیشتر اینجا درست می کنن ) درست کردم که خیلی هم خوشمزه شدخوشمزه ولی به خاطر پیازش نتونستم خودم بخورم سری بعد بدون پیاز درست می کنم تا خودمم حسابی لذتشو ببرمچشمک

شنبه 22/مهر/91 شب بود که بردیمت دکتر تا دکی خواست گوش و دهنتو چک کنه اونقدر گریه کردی که نگو بیچاره دکی دیگه با اون صدای گوش خراش گریه ی شما به کارش می رسید چند تا سوال از دکی پرسیدم که در ادامه ی مطلب می ذارم شاید سوال های شما دوستای عزیزم باشه لبخند

الان یه چند وقتیه که هر چند روز یه مرتبه برقا یه 2_3 ساعتی قطع میشه و امروز شما در حال دیدن سی دی خاله ستاره بودی که یهو تی وی خاموش شد ، زودی کنترل تی وی رو آوردی برام که خاموش شد روشنش کن حالا هی من میگم ریحان الان نمیشه از شما هم اصرار خدایا من چه جوری بهت بفهمونم که برق نیست ناراحت

یهو یادم افتاد به مینی دی وی دیت زودی رفتم اتاق و از کمد برداشتم هر چی دکمه شو می زنم روشن نمیشه شما هم از پایین دستمو گرفتی که خودت مثلا دی وی دی رو روشن کنی حسابی نور علی نور شد نه برق هست نه دستگاه روشن میشه باطریش تموم شده بود منم فراموش کرده بودم که دوباره شآرژش کنم ؛ خلاصه هر جوری بود یه 1.5 سرگرمت کردم تا برقا اومد هورا

تنها کارتونی که از مینی داشتم کارتون اسکوبی دو بود تا بهت می گفتم فقط اسکوبی دو رو دارم زودی بدون مکث گفتی اسکو بی دو بذار ؛ الان تا مینی دی وی دی رو می بینی میگی اسکوبی دو بذار برام مامان مژه

بعد از اینکه برقا اومد زودی زدم برق و نشستی رو مبل و تماشای اسکوبی دو ، از حرکت لبت معلومه که داشتی می گفتی اسکوبی دو که ازت عکس گرفتم؛ دخترم اینجا 3 روزِ که 22 ماهه شدی مبارکه عزیزم ماچ

ریحان عسلی

اینجا هم تا از خواب بعدازظهرت بیدار شدی تو رو خدا نشستنشو زبان من تو آشپزخونه بودم زوم کردم و ازت عکس انداختم

ریحان عسلی

EXniniweblog.comEX

پ.ن1: سوال های من از دکی : الان چند وقتیه که ریحان تو خواب فرار می کنه و می دوِِِ ِ بدون اینکه بدونه داره کجا میره

جواب دکی: این وحشت شبانه ست و تا یه مدتی اینجوریه و در اثر استرس هاییه که در طول روز بهش وارد میشه

من: می خوام از شیر بگیرم اما ریحانه خانوم شیر پاستوریزه نمی خوره

دکی: باید یه جایگزینی داشته باشه تا کلسیم بدنش تامین بشه می تونی از شیر خشک یا شربت کلسیم استفاده کنی

من: شروع کردم واسه از پوشک گرفتن

دکی: بهترین زمان واسه پوشک گرفتن 2 سال به بعدِ چون شما زود داری شروع می کنی این وحشت شبانه ایی هم که داره می تونه بخاطر استرسیه که بهش وارد می کنی باشه چون هنوز نمی تونه کنترل کنه

من:درسته که میگن بچه هر چی بشتر در زمان کودکی مریض بشه بهتره ؟

دکی: بله بخاطر اینکه در بزرگسالی کمتر دچار آلرژی بشه و تاکید می کرد که خیلی بچه رو بهداشتی با نیآرید سوء تفاهم نشه که بچه رو ول کنید به امان خودش اما حساسیت بی جا به خرخ ندید

بابایی هم هی چپ چپ نیگام میکرد چشم اما من ول کن نبودمو هی می پرسیدمنیشخند خداروشکر وزنت خیلی خوب بود و دکی از وضعیت رشدت خیلی راضی بود

پ.ن 2: چند روز پیش متوجه 17 مین دندونت شدم مبارکت باشه فک کنم یه 1 ماهی باشه که دندونت در اومده و من متوجه نشدم اوه

پ ن3: اینروزا خیلی حس آپ کردن نداشتم و حضورم نا محسوس بود ممنونم از دوستای خوبم که سراغمونو می گرفتید ماچقلب سر فرصت کامنتامو هم تایید می کنم چشمک

پ.ن4 :23 و 24 مهر به ترتیب تولد خاله ستایش و عسل ( دختر عموت ) بود که ما هم به نوبه ی خودمون تولدشون رو تبریک میگیم

پ.ن5: دیروز بخاری مونو نصب کردیم و از وقتی خورشید غروب کرد روشن بود تا فردا صبح که از خواب بیدار شدیم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 334 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت: 17:04