سلام
امروز دیگه خود ِ خودشه 6 محرم روزی که فرشته ی آسمونیه من زمینی شده تولد 2 سالگی قمریت مبارک
پ.ن1: این پست با شیرین زبونی های ریحان عسلی تکمیل شد
*********************************
وقتی تهران بودیم یه شبش کتلت هایی که از شیراز خریده بودیم و درست کردیمو خوردیم تو همین حین بابایی که از علاقه ی زیادش داشت تند تند و یه نفس ساندویچشو می خورد شما هم پیشش بودی یهویی یه نفس عمیق می کشه و شما بهش میگی : ترکیدی
بابایی می خواد نوه ی عمه جونو ( باران ) رو بغل کنه بهش میگی : بغل نکنیا حسودی می کنم
پاپی ( سگ پسر عمه جونت ) رو داری از توی بالکن نیگاه می کنی بهش میگی: پاپی بیا اییجا بسین ( اشاره به روی پات )
تو خونه وقتی شلوغی می کنی بهت میگم ریحا اذیتم کنی دعوات می کنما ، دیروز صبح از خواب بیدار شده بودی نمی اومدی که صورتتو بشورم برگشتی با انگشت اشارت رو به من میگی : دَبات می کنمااااااااااا
پسر عمه و پسر عموم ( پویا و متین ) داشتن باهات دالی بازی می کردن اولش خوشت اومده بودو باهاشون همراهی کردی یکمی که گذشت خسته شدی و بهشون گفتی : اذیت نکنین ای پسرای بد
پویا و متین داشتن از سرو کول هم بالا می رفتن و مثلا بازی می کردن برگشتی بهشون میگی: نزنش گناه داره
و از همه مهمتر وقتی چیزی ازم بخوای اینجوری میگی: قاشق ریحان ُ بده یا غذا بده به ریحان بخوره یا ریحان آب می خواد آبد بده بخوره وقتی با اسمت چیزی ازم میخوای دلم می خواد قورتت بدم ریحانه ی بهشتی من
پ.ن2: الان چند روزی میشه که با وجود خواب کامل شبانه ام و اضافه بر اون بعدازظهرها همچین خوابم میگیره که نگو از وقتی اومدیم هوا اینجا ابری و بارونیه و خونه هم تاریک فک کنم بیشتر بخاطر اینم باشه که خیلی می چسبه که بعدازظهرها بخوابم
قوربونت برم که اول من خوابم میگیره شما و بابایی کمی با هم بازی می کنید بعد که بابایی خوابش گرفت خونه هم که تاریک ِ شما اصلا از کنار من و بابایی تکون نمی خوری و میآی پیش ما می خوابی ؛ خیلی کم پیش می آد که روزها موقع خوابیدنت من خواب باشم بغیر از شبها اما این چند روز خیلی ناز و با قیافه ی معصوم کنارم می خوابی و کلی از دیدن این صحنه خدارو به داشتن شکر می کنم و لذت می برم
ریحان عسلی دخمل معصوم و زیبای مامانش
اینم بدون شرح روز شمار سن ریحان جونم
برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 296