ریحانه و ایگَد دوستت دارم !!!

ساخت وبلاگ

سلام

ای شیرین زبون ای شفتالو ای باقلوای من قلب چقد قشنگ حرف میزنی آخه ماچ

دیروز نشسته بودم پای کام داشتی با خرسی ات بازی می کردی اومدی بهم میگی : مانیییییی منو بذار بسینم اییدا میگم کجا ؟ اشاره به میز کامپیوتر می کنی میگم نمیشه دستاتو کمی بیشتر از عرض شونه ات باز می کنی میگی : مامانی ایگَد دوستت دارم بذار بسینم دیگه من اول اینجوری نیشخند بعد اینجوری بودم تعجبمتفکر

از وقتی از شیر گرفتمت خیلی شلوغ تر و لجباز تر از قبلت شدی باید چند بار یه چیزی بگم تا به حرفم گوش کنی ؛ یکی از بازی های دوران مشغول کردنت که سراغ شیرو نگیری این بود که می گفتم ریحان بیام بخورمت و با صدا هوم هوم هوم دنبالت می کردم ، یکی دو بار یواشکی گازت گرفتم خیلی یواش الان از اون روز به بعد این بازیو باهامون انجام میدی میگی : بیا بخولمت مامان ، من جوابی نمیدم چهار دست و پا میای پیشم میگی : اومدم و بعدش شروع می کنی به گاز گرفتن هر چی میگم این کار بدی ِ و یه دختر خوب گاز نمی گیره اصلا گوشت بدهکار نیست که نیست بازندهتازه موقع این کار خیلی هم احساس خوبی بهت دست میده موندم این کارتو چطوری از سرت بندازم ؟سوال نیاین بگید خود کرده را تدبیر نیستا عینک دوستان راه حلی دارید لطفا منو راهنمایی کنید لبخند

تازه الان 2_3 شب ِ که راحت می خوابی و منم راحت می تونم بخوابم

پ.ن1:مامانایی که پست وداع با شیره ی وجودمو خوندید انگاری خیلی من احساساتی بودمچشمک همتونو یابه گریه انداختم یا بغضتونو شکستم مژهنیشخند باور کنید من قصد ناراحت کردنتونو نداشتم ولی خب خیلی برام سخت بود ( یاد ِ اون روزی افتادم که تازه بدنیا اومده بود ریحانه و شیر نداشتم و گریه می کردم و اصرار داشتم تا خودم شیرش بدم و درست موقع گرفتنش هم اون حسو بهم دست داد ) بعد از حدود 1 سال و 11 ماه تا از این عادت در اومدم یکمی سخته دیگهاز خود راضی اما الان که حدود 10 روزی می گذره کم کم دارم عادت میکنم من خواستم آرامشی باشم واسه مامانایی که در آینده ی نزدیک قصد از شیرگرفتن بچه هشونو دارند انگاری برعکس شدخیال باطلنیشخند ولی اون حرفا احساسات من تو اون زمان بود الان خیلی راحت ترم از قبل ؛ من و ریحان باهاش خوب داریم کنار می آیم بالاخره اینم جزیی از مادر بودن ِ دیگه حالا از مامانایی که بچه هاشونو از شیر گرفتن تقاضا می کنم که بیان بگن که فقط روزای اول سخته و بعدا به مرور زمان شرایط روحی شون بهتر میشه مثل ِ من تا یکمی از عذاب وجدان منم کمتر بشه اوهلبخند

بعدا نوشت : این قضیه ی تاریک شدن زمین و ... واقعیت داره یا فقط خرافاته من که اخبار گوش می دم هیچی نمیگه اما هر شب که همسری میآد خونه یه چیز جدیدی میگه امشب اومده میگه یه سیاره میخوره به زمین فقط یه ساییدگی اونم رو کشور فرانسه ست و باعث میشه تا ٣ روز زمین تاریک میشه موندم والا نظر شما چیه ؟سوال

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 289 تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 ساعت: 23:37